سه شنبه, ۲۰ آذر , ۱۴۰۳ ساعت ×
پ
پ


به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ این کتاب، چهارمین کتاب از مجموعه داستان نوجوان نشر گویاست که به تازگی برای مخاطبان علاقه‌مند به داستان کوتاه فارسی منتشر شده است. داستان کوتاه یکی از قالب‌های ادبی است که می‌خواهد بدون پیچ‌وتاب دادن به داستان حرفش را بزند؛ اما به واسطه علاقه‌مندی نوجوانان به ماجرا و ماجراجویی، ممکن است این کوتاه بودن به عنوان امتیاز منفی در نگاه‌شان تلقی شود. در این‌باره با حسن احمدی، نویسنده مجموعه داستان «دروغ زیبا» گفت‌وگویی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

آیا این مجموعه محور اصلی دارد و درون‌مایه‌های فرعی بر هر داستان حاکم است یا نقطه اشتراکی بین داستان‌ها وجود ندارد ؟

کتاب «دروغ زیبا» ۳۹ داستان دارد. بعضی‌ها کمتر از یک صفحه و گاهی هم دو تا سه صفحه. بستگی به سوژه یا شخصیت داستان دارد و این که برای بیان هدف موردنظر از چه تعداد کلمه استفاده شده است. محور اصلی داستان‌ها گاهی همان سوژه موردنظر یا شخصیت اصلی است که داستان به آن پرداخته است. بین داستان‌ها نقطه اشتراک با حضور شخصیت‌ها وجود ندارد؛ اما در سوژه چرا. پنج داستان آخر کتاب به ماجرای دزدی می‌پردازد؛ دزدی از انواع گوناگون؛ نه به شکل فیزیکی یا دستبرد زدن به مال و اموال مردم. به خود شخصیت‌ها برمی‌گردد. به دلیل انجام بعضی کارها یا کوتاهی‌ها در انجام کار، نویسنده آن را غیرمستقیم به‌عنوان یک نوع دزدی مطرح می‌کند: مثلا فرصت‌طلبی در محیط کار، استفاده از وسایلی که جنبه عمومی دارد و فقط برای انجام کارهای آن اداره یا کار خاص باید به کار گرفته شود، فرد کارمند یا رئیس شروع می‌کند به کپی گرفتن از وسایل شخصی خود و خانواده‌اش؛ در داستان به نوعی سوال است این دزدی نیست؟ به فرض مسافری سوار ماشین می‌شود و کرایه راه چهار هزارتومان است، مسافر اسکناس پنج هزار تومانی می‌پردازد، جناب راننده خاص دانسته یا ندانسته بدون بازگرداندن بقیه پول به راهش می‌رود!

در «دروغ زیبا» دو داستان هم وجود دارد که به ماجرای عمو نوروز و ننه سرما می‌پردازد. ننه سرما با اشتیاق زیاد در انتظار رسیدن عمو نوروز است؛ اما هر بار پیش از رسیدن او به خواب می‌رود و باید یک سال دیگر انتظار آمدنش را بکشد. سعی‌ام این بود هر داستان این کتاب به طور مستقل و جدا از داستان قبلی باشد. پنج داستان آخر هم هر کدام در دوره و زمانی جدا نوشته شده است و در زمان چاپ کتاب ترجیح دادم در کنار هم قرار بگیرند تا مفهومی را بتوانند القا کنند.

 


 


موضوعات کلی یا فرعی داستان‌ها چه هستند؟
هر داستان یک موضوع مشخص دارد. در یک یا دو صفحه ماجرا مطرح و تمام می‌شود. موضوعات فرعی در این داستان‌ها به آن شکل وجود ندارد؛ چرا که هدف نویسنده سرگرم کردن خواننده برای چند دقیقه است. البته شاید خواننده را با موضوعی کوتاه و حتی پیش پاافتاده قلقلک بدهد و او تا مدت‌ها به آن چه خوانده و شنیده است فکر کند و شاید هم موضوع برای مدت زیادی در ذهن و خیالش حک شود. چنان‌که گاهی به آن بیندیشد و در خیال با آن شخصیت زندگی کند و چون داستان‌ها کوتاه هستند، من به موضوعات، حوادث و شخصیت‌های فرعی در آن‌ها نپرداخته‌ام و نیازی به چنین چیزی در داستان‌ها نبود.

آیا این داستان‌ها فضای ژانری دارند؟

بیشتر این داستان‌ها ژانر اجتماعی دارند. شاید گاهی بد نباشد نویسنده‌ها در معرفی کتاب به ژانر آن هم توجه و اشاره کنند. ممکن است خواننده‌ای ترجیح دهد کتابی با ژانر پلیسی، ماجراجویی یا علمی-تخیلی و فانتزی بخرد و خرید چنین کتابی برای او اهمیت بیشتری داشته باشد. به هر حال باید پول بپردازد. مخصوصا در این دوره و زمانه که قیمت‌ها بالا هستند و متاسفانه خیلی از مردم توان خرید کتاب را ندارند. در این داستان‌ها که ممکن است هر یک با فاصله زمانی چند ماه و سال نوشته‌ شده باشند، نویسنده ممکن است خیلی به ژانر توجه نکند که در این صورت شاید دستش برای خلق اثر بسته باشد یا اگر فقط تصمیم به نوشتن در ژانر خاصی را دارد و نمی‌خواهد کتابش خارج از آن ژانر باشد که باید فکر دیگری کند. البته ژانرِ مشخص شاید بیشتر در کتاب‌هایی با داستان‌های بلند و رمان به کار بیاید تا چنین کتابی، مثلا با ۳۹ داستان کوتاه. همچنین من وقتی کاری را می‌نویسم سعی می‌کنم خواننده‌ام در برداشت همه عناصر و هدف‌های داستان‌ها و کتاب‌ها کاملا آزاد باشد و هرگز خودم و نوشته‌هایم را به او تحمیل نکنم.

چه شد که چنین داستان‌هایی را نوشتید؟

من اگر ننویسم و نخوانم مریض می‌شوم. البته مدتی است کم کار می‌کنم، شاید هم گاهی پیش بیاید که چندماه به دلایلی حوصله و توان کار را ندارم و نداشته باشم. من این نوع نوشتن را در کنار نوشتن داستان‌های بلند و رمان دوست دارم. شاید خیلی‌وقت‌ها فقط به نوشتن‌شان فکر کنم و کاری به چاپ نداشته باشم. می‌دانم بالاخره روزی چاپ و منتشر می‌شوند. در گذشته هم کتابی با این شیوه داشتم؛ کتاب «کودک عجیب» با ۳۴ داستان یا داستانک که به همت نشر حوا چاپ شده بود. نوشتن این داستان‌ها خیلی زمان‌بر و پیچیده نیست. نیاز نیست روی حوادث و شخصیت‌ها خیلی کار شود. داستان‌هایی راحت و بی‌دردسر هستند. در عین سادگی حرف‌های زیادی برای گفتن دارند و به دلیل کوتاهی و گاهی کوبنده بودن، شاید و حتما خواننده انتظارهای زیادی از این شیوه نوشتن ندارد و نباید داشته باشد. او می‌داند نویسنده آگاهانه این فرم و شیوه را برای نوشتن و خلق اثر انتخاب کرده است.

به نظر می‌رسد نوجوانان به خواندن داستان‌های بلند و رمان تمایل بیشتری دارند. با این وجود چرا قالب داستان کوتاه را برای روایت ایده‌هایتان انتخاب کردید؟


به نظرم این‌طور نیست. هر نوع نوشته‌ای خواننده و مخاطب خودش را دارد. شاید گاهی برعکس هم باشد. نوجوانان به سمت‌وسوی داستان‌های کوتاه بیشتر بروند و به آن‌ها راغب باشند. یک رمان ممکن است ساعت‌ها و گاهی چندروز از فرصت‌های یک خواننده را بگیرد؛ اما داستان‌هایی از این دستِ کتاب «دروغ زیبا» را شاید در یک نشست یکی، دو ساعته بخوانند و خلاص. ممکن است هر یک از ایده‌های داستان‌ها و نوع پرداخت‌ها ذهن آنان را درگیر کند و به آن چه در داستان طرح‌شده یا برای شخصیت آن اتفاق افتاده است فکر کنند. این قالبِ نوشتن، خوبی‌های زیادی دارد. گاهی ایده‌هایی برای نوشتن داستان بلند یا رمان دارم. آن را به شکل خیلی کوتاه می‌نویسم. بعدها روی این موضوع وقت می‌گذارم. به آن‌ها پروبال می‌دهم، شخصیت‌های مختلفی با موضوعات دیگر و البته مرتبط به آن ماجرا را به داستان اضافه می‌کنم. به حوادث فرعی و اصلی و شخصیت‌های اصلی و فرعی فکر می‌کنم و آن‌وقت شروع می‌کنم به نوشتن رمان با شاید بیش از ۵۰ یا ۶۰ هزار کلمه. دلیل دیگر این که در وقت‌هایی که بیکار هستم و احساس می‌کنم باید چیزی بنویسم این‌ها را می‌نویسم و در فایلی کپی می‌کنم و نگه می‌دارم.


 


نوشتن داستان کوتاه ویژه نوجوانان امروز که سلیقه‌شان متنوع است چه چالش‌هایی دارد؟

نوجوانان امروز با نوجوانان دوران ما بسیار تفاوت دارند. خیلی باهوش و زیرک هستند. نمی‌شود ساده از آنان گذشت. باید آن‌ها را شناخت. از خواسته‌ها و اندیشه‌هایشان خبر داشت. باید این بچه‌ها را جدی گرفت. گاهی تحلیل‌های خوبی بعد از خواندن داستان‌ها و کتاب‌ها ارائه می‌دهند. گاهی به چیزهایی اشاره می‌کنند و انگشت می‌گذارند که اگر شما نویسنده باهوش و زیرکی نباشید می‌فهمید چه خطاها و اشتباه‌هایی را در زمان نوشتن مرتکب شده‌اید. به تو می‌گویند فلان‌جا فلان‌شخصیت نباید چنین می‌گفت یا در شخصیت‌پردازی و دیالوگ‌ها مرتکب خطاهایی شده‌اید. چقدر خوب است بعضی از آثار قبل از چاپ توسط مخاطب خوانده شوند که اگر نویسنده در جاهایی به بیراهه رفته بود، قبل از چاپ کتاب آن‌ها را اصلاح کند. من همیشه به خواست و سلیقه مخاطب احترام می‌گذارم. می‌دانم مخاطب نوجوان دوست دارد آن چه را که می‌خواند دارای اوج، فرود، تعلیق و هیجان باشد؛ البته این خواست و انتظارها وابسته به نوع سوژه و ژانر اثر و چگونگی پرداخت هم است. او نباید وقتش را بیهوده برای خواندن هر اثری تلف کند. مخاطب نوجوان راضی به خواندن هر اثری نمی‌شود. خوش‌سلیقه و خوش‌فکر است. نویسنده نمی‌تواند سر او کلاه بگذارد. پس، بهتر است نویسنده از همان آغاز به کار نوشتن، تکلیف خودش با مخاطبش را مشخص کند. چنان باشد که وقتی داستان تمام شد بگوید دست‌تان درد نکند. وقت و ساعت‌هایی از عمرم را که صرف مطالعه این کتاب کردم بیهوده نبود. این‌ها برای نویسنده دارای ارزش است. درواقع او با مخاطبانش ماه‌ها و سال‌ها و در زمان‌های مختلف زندگی می‌کند. برای هم احترام قائل‌اند و اگر فلان مخاطب یاد کتابی افتاد که در سال‌های دور خوانده است به نیکی از آن نویسنده و کتاب یاد کند.



منبع

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.