یکشنبه, ۲۰ آبان , ۱۴۰۳ ساعت ×
پ
پ




سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- هما احمدی: رویا بنیان کودکی است. برای کودک مرزی میان رویا و واقعیت وجود ندارد و این همان بخش خلاقانه و زیبای کودکی است. روزمرگی، درک ما از وضع موجود را به عنوان واقعیت به خورد ما می‌دهد و زندگی روزمره، رویاها را از ما دور می‌کند. نتیجه رویاپردازی انسان کشف یا اختراع جدید، تلاش برای تغییر اجتماعی، مطالبه‌گری یا خلق اثر ادبی یا هنری است.
درواقع رویا زیربنای تمام تلاش انسان برای تغییر و خلق است. گاهی تغییر در حوزه علم اتفاق می‌افتد، گاهی در حوزه مناسبات انسانی یا اجتماعی و گاهی رویاهای انسان به خلق آثار ادبی و هنری منجر می‌شود. انسان با رویاهای خود، دست به ساخت ابزار می‌زند. او هر روز ابزارهای بیشتری می‌سازد. تاریخ نشان داده که گاهی آنچه برساخت انسان بوده، مشکلاتی برای او به‌وجود آورده است.
«دره آسیاب»، روایت یکی از مشکلاتی است که انسان با ابزار ساخت دست خود پیدا می‌کند؛ مشکلی که شاید این‌روزها با مطرح شدن هوش مصنوعی، بیشتر به چشم می‌آید.
در کتاب «دره آسیاب»، ماشین‌های ساخت انسان آنقدر پیشرفت کرده بودند که توانستند بار احساسات مردم را هم بر دوش بکشند. آنها حتی به جای مردم می‌خندیدند. وقتی خنده و احساس از زندگی مردم بیرون رفت و برون‌سپاری شد، رویا نیز از دهکده رخت بربست.
باختین، منتقد بزرگ روس در اندیشه خود مفهومی به عنوان «کارناوال» دارد. «کارناوال» مفهومی پیچیده است و به اجمال باختین معتقد است کارناوال، جشنواره‌ای است که سنت‌های خشک و سخت و ساختار طبقاتی را با خنده نقد می‌کند. درواقع مفهوم محوری کارناوال خنده است. در «دره آسیاب» نیز خنده به عنوان احساسی اساسی از دست می‌رود و همه‌چیز جدی و طبقاتی می‌شود. البته خنده در نظریه باختین به مفهوم تمسخر یا هجو نیست،؛ بلکه خنده‌ای جمعی و رهایی‌بخش و خلاقانه است.
همچنین نوئلیا بلانکو، نویسنده سعی کرده است بین وزیدن باد و فوت کردن گل‌های قاصدک به نیت برآورده شدن آرزوها ارتباط ایجاد کند. وقتی آرزویی نیست، کسی گل‌های قاصدک را فوت نمی‌کند و باد که گویی قدرتش را از نیروی آرزوها و رویاهای عمومی می‌گیرد، دیگر نمی‌وزد. نوزیدن باد هم ماجرایی در پی خود دارد! باد باید آسیاب بادی ده را بچرخاند. آسیاب بادی، نمادی از تولید و خلاقیت مردم ساکن دره است. آسیاب از کار می‌افتد و ماشین‌های هوشمند همه کارها را انجام می‌دهند.
ولی کار مردم روستا اینجا تمام نمی‌شود: «هنوز کمی باد می‌آمد»!. هرچند مخاطب در چند صفحه قبل متوجه می‌شود در خود دره حتی نسیم کوچکی هم نمی‌وزد؛ اما در حاشیه‌های دره «هنوز کمی باد می‌آمد».
امید در این داستان کوچک و جذاب در اوج ناامیدی در حاشیه‌ها خفته است. امید همان‌جایی است که کمتر دیده شده است: در حاشیه. آنجا گویی هنوز رویا و خیال هست. خیاط روستا، دختری است که کارش را حفظ کرده است. گویی در برهوتی که هیچ اتفاق خوبی در جریان نیست، شاخه کوچک امید از زیر سنگی سر زده است. همین شاخه کوچک، رویا را به دره برمی‌گرداند و چرخ آسیاب را می‌گرداند و چیزی که به او در این مسیر کمک می‌کند، یک غول است!
غول خودش آرزویی دارد. او می‌خواهد پرواز کند و دختر برای حل مشکل او نیاز دارد از باد کمک بگیرد. دختر تمام تلاشش را برای تحقق آرزوی غول انجام می‌دهد. او برای آرزوی دیگری تلاش می‌کند؛ اما نتیجه‌اش نجات همه دره می‌شود. در داستان‌های کهن، غول‌ها مسئول برآورده کردن آرزوهای انسان هستند؛ اما اینجا، انسان آرزوی غول‌ها را نیز برآورده می‌کند.
آنچه اهالی دره را نجات می‌دهد، تخیل و رویاپردازی و ارزش قائل شدن برای رویاهای دیگران است؛ گویی برای نجات، باید به کودکی بازگشت.
نوئلیا بلانکو نویسنده آرژانتینی و والریا دوکامپو، تصویرگر شناخته‌شده آرژانتینی این داستان، توانسته‌اند با داستانی ساده، از مفاهیمی اساسی با کودک سخن بگوید. ترجمه خوب و خواندنی بی‌تا حسینی نیز این کتاب را برای کودکان ایرانی ملموس کرده است. البته نکته بسیار مهم درباره این اثر، رعایت حق کپی‌رایت توسط نشر میچکا است؛ هرچند بهتر بود برخی ایرادهای ویرایشی در کتاب نمی‌بود.



منبع

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.