از همین روست که قصهها همواره در ادبیات شفاهی ایران میدرخشند و بهعنوان میراثی ارزنده، فرهنگ و تمدن اصیل این کهندیار را پیوسته در خاطر پیر و جوان تداعی میکنند. بیشک اگر قصهها نبودند بشر در روایت سرگذشت و هستی خود زبانی الکن میداشت و در انتقال و نهادینهکردن ارزشها و مفاهیم مهم زندگیبخش به آیندگان باز میماند.
خوشبختانه بشر با آفرینش قصههای مصور و عجین کردن آن با تخیل و جهان ذهنی خود و موجودات فرازمینی، روی تازهای از زندگی را روایت کرد که در عین تازگی داشتن، از محتوای غنی و عبرتآموزی برخوردار بود و بدینشکل توانست پیام و تجربه خود را به دیگران منتقل کند. این ژانر ادبی تا بدانجا مایهدار و پرمعناسا که حتی با پیشرفت دانش بشری از زیست انسانها حذف نشده؛ بلکه با انعطافی که دارد، متناسب با شرایط و سبک زندگی از خیال قصهپردازها تراوش یافته و به ابزاری برای تجربهاندوزی، داناییافزایی، پرورش خلاقیت و استفهام مفاهیم انسانساز مبدل شده است.
به همین دلیل است که قصهها در نظام تربیتی ایران همواره از اهمیت بسزایی برخوردار هستند تا جایی که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با درک و شناخت جایگاه قصهها در رشد و تکوین شخصیت کودکان و نوجوانان به احیای این ژانر ادبی کهن در قالب جشنواره بینالمللی قصهگویی اقدام کرده است که اکنون به ایستگاه بیست و چهارم خود رسیده است. این رویداد در سالهای اخیر ضمن احیاء، بازآفرینی و شناسایی کهنترین قصههای اقوام ایرانی، به بستری برای یکدلی و اتحاد کودکان این زادبوم بدل شده تا یاد بگیرند که چگونه با تکیه بر اصل انسانیت، برادری و برابری، برای آبادانی سرزمین خود بکوشند.
سمیه رسولی، مدیرکل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان بوشهر که خود از کارشناسان و قصهگویان برتر کشور است، قصههای عامیانه و بومی را بسیار مهم میشمارد و میگوید: «این قصهها مهمترین رکن ادبیات عامه را تشکیل میدهند که نقشها و کارکردهای گوناگونی را در جامعه ایفا میکنند که مهمترین آنها عبارتند از: سرگرم کردن، آموزش، نظمدهی، اعتبار و اقتداربخشی، روانشناسی جامعه و تداوم و ثباتبخشی به فرهنگ.» این نظر، موجب شد تا با سمیه رسولی درباره اهمیت برگزاری جشنواره قصهگویی و قصهها و تاثیری که در روحیه و تربیت و همچنین هویتبخشی کودکان و نوجوانان دارد، گپ و گفتی داشته باشیم.
جشنواره بینالمللی قصهگویی کانون پرورش فکری که بهزودی بیست و چهارمین ایستگاه خود را پشت سر خواهد گذاشت، در این سالها تا چه اندازه در غنیتر شدن هنر قصهگویی و منابع آن مفید ظاهر شده است؟
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار قصهگویی را اساسی و زیربنایی پیگیری و اجرا میکند و این فعالیت پای ثابت همه فعالیتهای فرهنگی، هنری و ادبی در مراکز کانون است. با توجه به اهمیت و نقشی که قصه و قصهگویی در انتقال مفاهیم آموزشی و تربیتی به کودکان و نوجوانان دارد و دستاوردهای نیک و سنجیدهای که این هنر میتواند در حوزه کودک و نوجوان داشته باشد، بهمنظور توسعه و ترویج فرهنگ قصه و قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سالیان پیش به برگزاری بیست و چهارمین جشنواره بینالمللی قصه گویی با حضور قصه گویان داخلی و خارجی اقدام کرده تا زمینهای باشد برای همنشینی فرهنگها و رقابتی سالم بین قصهگویان.
البته نباید فراموش کنیم که در جشنوارههای بینالمللی مثل جشنواره قصهگویی کانون پرورش فکری یکی از مهمترین هدفها، برقراری ارتباطات فرهنگی و تعاملات اجتماعی و تبادل تجربیات مفید در حوزه فعالیتی جشنواره با همه شرکتکنندگان است. افزون بر این، توسعه دانش نظری قصهگویی از دیگر بخشهای مهم و آکادمیک این رویداد است که از طریق مقالات علمی ارائه شده، پایاننامههای مرتبط با موضوع قصهگویی و کتابهای منتشر شده در این حوزه اجرا شده و آثار راه یافته مورد داوری قرار میگیرند که نتیجه آن ورود اطلاعات و دانش ارزشمندی است که در حوزه قصه و قصهگویی در دسترس محققان قرار میگیرند و این خود موجب غنیتر شدن منابع مطالعاتی مرتبط با قصه و قصهگویی میشود.
در کل کانون پرورش فکری همواره کار قصهگویی را بهشکل اساسی و زیربنایی پیگیری و اجرا میکند، از همین رو این فعالیت پای ثابت همه برنامههای فرهنگی، هنری و ادبی در مراکز کانون پرورش فکری است.
چرا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از میان ژانرهای ادبی نگاه ویژهتری به «قصهها» دارد؟
قصه در رشد فکری و شخصیتی کودکان بسیار مهم و تاثیرگذار است تا جایی که به سادگی نمیتوان در این زمینه برای آن یک جایگزین مناسب یافت. تجربه نشان داده تاثیری که قصه و قصهگویی در پرورش شخصیت کودک و بروز خلاقیت او دارد، یک تاثیر بلندمدت و موثر است. بنابراین قصهگویی برای کودکان یک شیوهی تربیتی مفرح و دوستداشتنی است که نظامهای آموزشی بسیاری از آن در قالب آموزشهای غیرمستقیم بهره میبرند و میتوان حتی اتفاقات علمی را نیز به سادهترین شیوه در قالب قصه به بچهها یاد داد.
کودک پس از شنیدن قصه، چیزهای جدیدی میآموزد. علت و معلول را در مییابد و میکوشد که در ذهن کوچک خود حل مساله کند. قصه به او میآموزد که مرز بین خوبی و بدی چیست و کجاست؟ و این موضوع تا بزرگسالی او را در زندگی همراهی میکند و در انتخابهایش همراه او خواهد بود. کودکی که قصه میشنود درکش از جهان هستی گستردهتر میشود و توانایی درک بیشتری نسبت به پدیدهها بهدست میآورد. او با شنیدن قصه تمرین خوب شنیدن میکند و این یکی از مهارتهای انسان موفق در زندگی است. کودک در حین قصهگویی با واژهها و تعابیر جدیدی آشنا شده که خواه ناخواه منجر به گسترش دایره لغات ذهنی او میشود، در نتیجه او در برقراری ارتباطات کلامی بهتر عمل میکند.
کودک پس از هربار قصه شنیدن یاد میگیرد چگونه از قوه تخیل خود استفاده کند و آن را پرورش دهد. قصهگویی همچنین کمک میکند تا یک کودک شناخت درستتر و بهتری نسبت به احساسات و عواطف خود ازجمله غم و شادی، هیجانات و… پیدا کند و محل و زمان بروز آنان را بهدرستی تشخیص دهد؛ البته نباید این نکته را ناگفته گذاشت که فرصتهایی که قصه ایجاد میکند تنها برای کودک نیست و والدین را هم شامل میشود و رابطه عاطفه و احساسی کودک را با والدینش تقویت میکند.
طبق تعاریف موجود، قصه و قصهگویی پدیدهای است فرهنگی- اجتماعی که ریشهای قوی و عمیق در فرهنگ عامه مردم دارد؛ از دید شما قصهها در هویتبخشی چقدر نقشآفرینی میکنند؟
انسان با توجه به ماهیتش همواره بهدنبال شناخت خود و هویت خویش است. او دوست دارد که هویت خود و اصل خویش را بشناسند و همواره میکوشد تا بداند به قول شاعر: «زکجا آمده و آمدنش بهر چه بود؟» به همین دلیل قصه را ابزاری کرد تا با آن بتواند به بیان خویشتن بپردازد و به کمک آن تاریخ خود را بازگو کند و اساطیر اقوام خویش را بیان دارد؛ مثل قصههای شاهنامه که آیینه تمامنمای میهنپرستی است و سرشار از تاریخ و سنت و آداب و رسوم و پهلوانیها و قهرمانیهاست. در واقع، قصه میراث ارزشمندی از آداب و رسوم نیاکان ماست که از آنان به ما به ارث رسیده است و قصهگویی میتواند راه مطمئنی برای حفظ این میراث و رساندنش بهدست آیندگان باشد.
قصهگویی برای کودکان همیشه جذاب و شنیدنی است؛ اما همه کودکان علاقه وافری به شنیدن قصه از زبان والدینشان دارند. هر شخصی اگر در کودکی از نعمت وجود پدربزرگ یا مادربزرگ بهرهمند بوده باشد، کافی است کودکیاش را به یاد بیاورد تا خاطرات شیرین شنیدن قصههای کوتاه و بلندی که از زبان پدربزرگ یا مادربزرگ خود شنیده است، در ذهنش زنده شود. همان قصههایی که با تخیل عمیقی آمیخته بوده و در دنیای کودکانه او ذهنش را به خود مشغول کرده است و همین میشود که قصهی «کرزنگرو»، «دی ماهی»، «سوزعلی قبا» و… با همه خیالپردازیها در کودکی یک کودک جنوبی ریشه دوانده است و برای کودکان جنوبی آشناست.
بهطور کلی بیان قصهها از گذشتههای بسیار دور در جمعهای شبانه و به قولی «شو نشینیها» مطرح بوده است و بهنحوی پای ثابت این نشستهای خانوادگی بوده که تنها با تعمقی در این خصوص میتوان متوجه شد که این قصه گفتنها تنها برای سرگرمی و پُر کردن اوقات فراغت و طی کردن ساعات طولانی شب نبوده است که به لحاظ اهمیت آن در دانش و بالا رفتن سطح آگاهی افراد و همچنین آموزش مفاهیم ارزشمند تربیتی و اخلاقی بوده که گفته میشده و مکرر بیان میداشتهاند.
با توجه به تخصصی که در حوزه قصههای عامیانه و کهن ایرانی دارد، چرا خالقان این قصهها اغلب ناشناس ماندهاند؟
اصلیترین ویژگی قصههای عامیانه، شفاهی بودن و تعلق نداشتن آنها به فردی خاص است. هرچند این قصهها نیز گاه نوشته شدهاند، اما هیچگاه نویسنده آن شهرتی فراتر از قصه نیافته است. بدیهی است قصههای عامیانه بخشی از ادبیات عامیانه به شمار میروند و ادبیات عامیانه هم به نوبه خود از دانش مردمی یا فرهنگ عامه پا گرفته است. بنابراین آنچه این میان مهم بوده، قصهای است که از بطن و متن ادبیات و فرهنگ عامه برخاسته و سینه به سینه چرخیده تا به امروز رسیده است و تمام ابعاد زیباشناختی و بنمایههای غنی خود را حفظ کرده است و با وجود گذشت قرنها از آفرینششان، همچنان برای مخاطبانش تازگی دارد و مملو از تجربه و پیامهای آموزنده است.
مهمترین ویژگیهای قصههای عامیانه که به مجذوبیت آنها کمک میکند، کدامند؟
ببینید در قصههای عامیانه جایی برای سبکپردازی و زبانآوری و عرصهای برای زیباشناسی کلام وجود ندارد! پرسش و شگفتی از ویژگیهای قصه عامیانه است که مراد از گفتن یا نوشتن آنها، ایجاد تاثیر عاطفی و بخشیدن احساس لذت ادبی به خواننده و شنونده است. در حقیقت در آغاز، قصههای عامیانه به صورت شفاهی بوده و سپس گونههای دیگر آن خلق شده است. از این رو، قصههای عامیانه گوینده و شنونده مشخصی ندارد و بیش از دیگر انواع قصه بر نویسندگان تاثیر میگذارد، زیرا از کودکی ذهن نویسنده را به خود مشغول داشتهاند. والتر بنیامین میگوید: «قصه نخستین آموزگار کودکان و زمانی نخستین آموزگار بشر بوده است». راوی و پروراننده قصهها غالبا زنان هستند که آنها را برای بچهها نقل میکردهاند.
چرا همواره تقابل خیر و شر و خیر محور اصلی قصههای عامیانه را شکل میدهد؟
در قصههای عامیانه، ساختار متن برای نوعی تقابل میان قهرمانی و شرارت، نیکی مطلق و پلیدی هویت پیدا میکند. به عبارت دیگر، قصهگو در سراسر قصه به وحدت زیبایی و حقیقت و پاکیزگی اخلاق پایبند است و شر بهعنوان پدیدهای عدمی نقصان وجود آدمی را به نمایش میگذارد و هیچ حقیقت پایندهای را متبلور نمیسازد. وجود نیز فی نفسه نماینده خیر مطلق است. قصهگو به ورای محیط تجربیاش نظر میاندازد و مخاطب را از روزمرگی دور میسازد.
پس کنش در پیشبرد موضوع قصهها چقدر تاثیر دارد؟
حیطه کنش در قصهی عامیانه بسیار گسترده و نامحدود است. در این قصهها هرگونه کنش شگفتانگیز و قابل تصوری را میتوان مشاهده کرد. همچنین تخیل در قصههای عامیانه جنبه بصری دارد و دیدنی است. از اینرو، حس باورپذیری در مخاطب ایجاد شده و قصهگو با ساختار باورپذیر دنیای ناشناخته و خیالی را بازنمایی میکند و آنچه اهمیت دارد داستانی کردن تخیل است؛ البته تخیل را نباید با خیالبافی خودسرانه مترادف گرفت، زیرا تخیل را در متن قصهها میتوان دید. همه اجزای هستی طبیعی، قوانین محکم و سخت زندگی و محدودیتهای تجربه بشری در برابر قدرت این تخیل در هم میشکنند.
با این اوصاف قصه میتواند مناسبترین ابزار برای نهادینه کردن و انتقال پیامها و مفاهیم آموزنده به نسل امروز باشد؟
بله، همانطور که در بالا اشاره کردم، قصه و قصهگویی مناسبترین قالب برای انتقال پیام نه تنها به کودکان، بلکه به بزرگسالان است. به دلیل همین جایگاهی که قصه نزد انسانها دارد، قصه در ادیان نیز به ابزاری برای ابلاغ پیامهای الهی آن هم دشوارترین و عبرتآموزترین پیامها تبدیل شده است. افزون بر این، در دنیای امروزی هم قالب قصه بهعنوان موثرترین پیام از سوی نویسندگان برای بیان اندیشههای نو و ارائه نظریههای فکری فیلسوفان و متفکران هر جامعه به مردم استفاده میشود.
ثبت دیدگاه