جلد ۱۴ و ۱۵ این مجموعه، به نامهای «شاهزاده و گدا» و «اسپارتاکوس» است که توسط محمدرضا جعفری ترجمه شده است. سری کتابهای طلایی از نظر سرو شکل، طراحی روی جلد، جذابیتهای بسیاری برای بچهها دارد، روی جلد اغلب این کتابها را نقاشیهای رنگی بسیار زیبایی تشکیل داده است. در لابهلای متن داستان نیز چند موقعیت به صورت نقاشی شده(سیاه و سفید)، چاپ شده که در محکمتر شدن ارتباط خوانندهی کم سن و سال کتاب، با داستان و حال و هوای آن نقش تعیین کنندهای دارد، چرا که تجسمی عینی از شخصیتها، فضا و مکان را نیز در اختیارش میگذارد تا در طول داستان، آنها را بدین شمایل در ذهن مجسم کند. و جالب اینکه نگارنده پس از همه این سالها و با وجود دیدن فیلمهای این داستانها و یا خواندن کتابهای آن، هنوز که هنوز است هروقت اسم شخصیتهای این داستانها را میشنود، به همان شکل که در کتابهای طلایی نقاشی شده در ذهن مجسم میکند.
محمدرضا جعفری، مدیر نشر نو، درباره این مجموعه نوشته است: من هم مثل شما به کتابهایی که برای کودکان نوشته شده علاقهمندم و بیشتر کتابهایی را که تا بهحال برای خردسالان به فارسی نوشتهاند یاترجمه کردهاند خواندهام و مدتها بود آرزو داشتم که من هم بتوانم روزی برای همسالان و دوستان خردسالترم در این زمینه کتابهایی تهیه کنم.
این آرزوی من بود تا آنکه شروع به آموختن زبانانگلیسی کردم، سپس وارد دنیای قصههایی از این زبان شدم و دیدم که بسیاری از آنها جالب و نکتهآموز است. فکر کردم اگر ترجمه فارسی تعدادی از بهترین این قصهها در کتابهای مخصوصی گردآوری و ترجمه شود برای کودکان بینهایت مفید خواهد بود. به این جهت تصمیم گرفتم، ضمن خواندن، ترجمه آنها را به شما تقدیم کنم و این چند سری کتاب به این ترتیب فراهم شد.
باید توجه داشت که بسیاری از این قصهها را از زبانهای دیگر به انگلیسی ترجمه کردهاند، چنانکه در بین قصههای ایرانی همنظیر بعضی از آنها دیده میشود و نیز چون نویسندگان ایتن قصهها، در کتابهایشان، انشای خود را با معلومات کودکان در سنین مختلف منطبق کردهاند، اغلب این قصهها تفاوتهایی هم با قصههای نظیر خود دارد و گاهی مختصرتر و گاهی سادهتر نوشته شده؛ اما قصه، در هر حال، قصه است و کم و بیش نتیجههای خوب و پندها و نکتههای مفیر با خود همراه دارد.
با این توضیحات میخواهم بگویم که وجود بعضی از این قصهها در زبان فارسی نیز به کلی بیسابقه نیست و کسانی که زیاد کتاب میخوانند ممکن است بعضی از آنها را به صورتهای دیگر و در کتابهای دیگر دیده باشند اما در نقل آنها تابع متنهای انگلیسی موافق ذوق خود بودهام که در هر صورت به سلیقه شما نزدیکتر است و در ترجمه آنها هم هرگز نخواستهام کلمه به کلمه و به اصطلاح تحتاللفظی پیش رفته باشم، بلکه سعی کردهام که مطلب را به زبانی هرچه بهتر و سادهتر برای شما بازگو کنم.
درباره «شاهزاده و گدا» میخوانیم: «شاهزاده و گدا» داستان گدایی است که برای چند روز «شاهزاده» شد، و داستان شاهزادهای است که برای چند روز «گدا» شد. این رویداد باعث شد که شاهزاده با دردها و رنجهای رعایایش از نزدیک آشنا شود و گدا که میپنداشت زندگی توانگران از رنج و ناراحتی خالی است، پی برد که آن طور هم که فکر میکرد نیست.
قسمتی از متن کتاب:
شاهزاده فریاد زد: «بیا نگاه کن. بیا خودت را توی آینه تماشا کن!» آنها هردو به هم شبیه بودند. شاهزاده در لباس گدا درست مثل تام بود. . تام هم در شباهت به شاهزاده مو نمیزد. شاهزاده گفت: «همینجا بمان تا من برگردم.» بعد به تندی چیز گرد و کوچک سنگینی را از روی میز برداشت و در جای امنی پنهان کرد و از در بیرون رفت و تام همانجا ماند.
کتاب «شاهزاده و گدا» نوشته مارک تواین، ترجمه محمدرضا جعفریان با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و با قیمت ۳۰ هزار تومان در نشر نو منتشر شد.
درباره «اسپارتاکوس» آمده است: غلامان جنگجوی پرورش یافته «اسباببازی» اربابانشان بودند؛ تا آنکه مردی به نام «اسپارتاکوس» به خاطر رهایی آنها قیام کرد.
رم، فاتح دنیای باستان و صاحب امپراطوری بزرگ، یک برده زنجیر گسسته را در برابر خود دید…
و مرگ سزای آن کس بود که علیه رم به پا میخاست!
قسمتی از متن کتاب:
وقتی که اولین ارابه رسید، اسپارتاکوس و آن دو نفر دیگر از جایشان بلند شدند و جلوی آن را گرفتند: همه ارابهها پشت سر هم توقف کردند.
کهنهسرباز پیری که راننده ارابه اولی بود گفت: «به نام ژوپیتر، از جلوی راه ما کنار بروید!»
وقتی که ارابهران دید که کسی به حرف او اعتنایی نمیکند، دست به شمشیر برد و اضافه کرد:«با شما هستم! گفتم کنار بروید. این ارابهها عازم کاپوا هستند!» وقتی که اسپارتاکوس اسم کاپوا را شنید گفت:«ما به تازگی از آنجا آمدهایم. دیروز عدهای برده از مدرسه گلادیاتورها فرار کردند!»
کتاب «اسپارتاکوس» ترجمه محمدرضا جعفریان با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و با قیمت ۳۰ هزار تومان در نشر نو منتشر شد.
ثبت دیدگاه