سؤال دیگر ما از نویسنده کتاب نوجوان «افسانه جزیره کبودان» این بود که «حالا جهانی را فرض کنید که داستانهای کودکانه یا نوجوانانه ندارد و همه داستانها بزرگسالانه است. این جهان به نظر شما چه شکلی خواهد بود؟». او در پاسخ اینطور توضیح داد: کودکان به زندگی روحی تازه میدهند و سرشار از پویایی و نشاط بیحدومرز و قدرت آزاداندیشی و … هستند؛ مفاهیمی که بزرگسالان سالهاست با آنها غریبهاند. کودکاناند که مرزهای دریافت و ادراک را تغییر میدهند. وقتی جهان از تخیل، پویایی و نشاط و آزاداندیشی کودکانه و لطافت بینش آنها خالی شود جا برای مفاهیم ترسناک، تلخ و ناامیدکننده بیشتر باز میشود و جهان به جهانی عاری از زندگی تبدیل میشود و رفتهرفته دنیای خاکستری اطراف آدمها را میگیرد.
«در گذشته داستان جایگاه ویژه و پررنگی بین ما داشت؛ اما جایگاه تخصصی و دانشمحوری نبود. امروزه داستانها و ادبیات داستانی مبتنی بر دانش و مهارت شده است؛ اما انگار مثل قدیم در خانههایمان پررنگ نیست.» سیدیان بُعد اقتصادی را در پاسخدهی به این سؤال مهم دانست و گفت: امروزه کتاب دیگر فقط کالایی فرهنگی محسوب نمیشود و اقتصادیبودن کالا هم نقش مهمی دارد. در گذشته به علت حضور بزرگترها در خانواده، نقل داستان بیشتر بر پایۀ حافظه جمعی و خاطرات مشترک بوده است که جمعهای خانوادگی پررنگتر و قویتر بود؛ اما امروز گسترش مدرنیته، ارتباط انسانها را به صورت قدیم از بین برده و روابط آدمها تا حدود زیادی در سایۀ ارتباطات مجازی پنهان شده است. با توجه به قانونمندشدن همهچیز، داستان نیز ناخودآگاه سمتوسویی مهارتی پیدا کرده است. شاید خوانش کتابها امروزه بیشتر از اینکه نیاز کودک را برطرف کند، درصدد است تا مهارتی را به کودک یا نوجوان زورچپان کند.
ثبت دیدگاه