جمعه, ۳۰ شهریور , ۱۴۰۳ ساعت ×
پ
پ


لیدا طرزی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، درباره هانس کریستین اندرسن و دنیای ادبی او گفت: هانس کریستین اندرسن در دوم آوریل سال ۱۸۰۵، در اُدنس دانمارک به دنیا آمد. پدرش پینه‌دوزی فقیر بود که همیشه از بیماری رنج می‌برد و سرانجام پیش از آنکه هانس به دوازده‌سالگی برسد از دنیا رفت. مادر هانس زنی بی‌سواد و خرافاتی بود که رخت‌شویی می‌کرد. او اولین کسی بود که با قصه‌هایش، درهای ادبیات عامیانه و قصه‌های پریان را به روی هانس گشود. هانس پس از مرگ پدر به دلیل فقر و پریشانی، مدرسه را ترک و مدتی خود را با نمایش‌های عروسکی سرگرم کرد. او در چهارده‌سالگی به کپنهاگ رفت و به پای‌مردی دوستی به مدرسه دستور زبان فرستاده شد؛ ولی پیشرفت تحصیلی‌اش کند بود. با این‌همه شروع به سرودن شعر و نوشتن داستان کرد.

وی افزود: اندرسن علاوه‌بر نویسندگی، نقاشی چیره‌دست و عروسک‌سازی ماهر بود و در هنر کلاژ هم دستی داشت. او در جوانی ابتدا به کشورهای اروپایی و بعد به مناطقی از آسیای صغیر و آفریقا سفر کرد. تأثیر این سفرها در داستان‌هایش مشهود است. اندرسن باوجود علاقه فراوان به ادبیات عامیانه و کهن، از تحولات و اختراعات جدید مثل احداث راه‌آهن که دنیای سحرانگیز قصه‌هایش را وسعت می‌بخشید استقبال می‌کرد و با تأکید بر زیبایی‌های دوران گذشته، یاد آن دوران را زنده نگه می‌داشت.

مترجم کتاب «ملکه برفی» ادامه داد: پدر افسانه‌های ملی دانمارک ۲۲۰ داستان نوشت که برخی از آنها چون «ملکه برفی»، «جوجه اردک زشت»، «دخترک کبریت‌فروش» و «پری کوچک دریایی» شهرت جهانی دارند. او با استادی تمام، امور واقعی و خیالی را درهم می‌آمیخت. در داستان‌های او همه پدیده‌ها، از جمله حیوانات، گیاهان و اشیا سخن می‌گویند و امور خارق‌العاده، کاملا عادی محسوب می‌شوند.


طرزی در پاسخ به این سؤال که «داستان‌های آندرسن مانند چیزی نیست که در آثار سینمایی و سریالی می‌بینیم. درون قصه‌هایش خشونتی جریان دارد که شاید بتوان گفت مناسب کودکان نیست؛ اما در آن زمان و بعدِ آن مشهور شد. چرا و چه‌طور داستان‌هایی با آن ویژگی‌ها و سطح خشونت از طرف مخاطبان پذیرفتنی بود؟» بیان کرد: بسیاری از داستان‌های اندرسن پایان خوشی ندارند. او هیچ پروایی نداشت که شخصیت‌های داستان‌هایش در فلاکت و سیه‌روزی روزگار بگذرانند و زندگی‌شان در غم و محنت پایان پذیرد. در داستان‌های او حتی خشونت هم دیده می‌شود؛ ولی اینکه چرا با وجود این‌همه تلخی و خشونت، داستان‌هایش با اقبال عام و خاص روبه‌رو می‌شدند شاید به این دلیل باشد که او، همچون همه هنرمندان دلسوز و متعهد، رسانه و آیینه تمام‌نمای زمانه خود بود و از آنچه پیرامون خود می‌دید به‌عنوان مصالحی برای آفرینش داستان‌هایش استفاده می‌کرد.

لیدا طرزی درباره این سؤال که «اگر این نویسنده اکنون زنده بود و داستان می‌نوشت، باز هم با جسارت دنیای اطرافش را با همان رویدادهای دردناکش، برای بچه‌ها روایت می‌کرد؟» نظر خود را این‌طور عنوان کرد: نمی‌دانیم و راه به دانستنش هم نداریم که اگر اندرسن امروز زنده بود آیا با همان جسارت می‌نوشت یا خیر. شاید آری و شاید نه؛ ولی آنچه تقریبا قطعی می‌نماید این است که ادبیات کودک امروز، تفاوت‌های اساسی با ادبیات کودک در زمان اندرسن دارد. کودکان امروز در معرض اطلاعات فراوانی هستند و ذهن پرسش‌گرشان هر چیزی را به سادگی قبول نمی‌کند. به همین دلیل شاید نویسنده محبوب ما که در داستان‌هایش آشکارا داوری می‌کرد، پند و اندرز می‌داد و نتیجه‌گیری می‌کرد، ناچار می‌شد انعطاف بیشتری به خرج داده و در شیوه نویسندگی‌اش تجدید نظر کند! اندرسن معتقد بود مخاطبان داستان‌هایش فقط کودکان نیستند؛ بلکه بزرگ‌ترها هم می‌توانند قصه‌هایش را بخوانند، سرگرم شوند و در عین حال چیزها بیاموزند. بیشتر داستان‌های او پیامی اخلاقی و تعلیمی دارند. آثار او بر نویسندگان شهیری همچون چارلز دیکنز، ویلیام تکری، اسکار وایلد، سی.اس.لوییس و افرادی دیگر تأثیر فراوان گذاشتند. زندگی شخصی هانس کریستین اندرسن بی‌شباهت به قصه پریان نبود؛ پسری یتیم و فقیر که به دنبال شهرت و محبوبیت، خانه را ترک کرد و سرانجام محبوب‌ترین پسر دانمارک شد. خوب است پاسخم را با نقل نظر اندرسن در باب داستان به پایان ببرم: «داستان‌ها به بذرهای گیاهان می‌مانند که همه‌جا پراکنده شده‌اند. تمام چیزی که برای آنها لازم و ضروری است تا به گل بنشینند نفس نسیم، پرتوی از خورشید و اندکی تجربه تلخ است.»

کتاب «ملکه برفی» به قلم هانس کریستین اندرسن را لیدا طرزی ترجمه کرده و انتشارات کتاب نیستان در ۱۶۰ صفحه و به بهای ۳۵ هزار تومان منتشر کرده است.



منبع

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.