یکشنبه, ۲۰ آبان , ۱۴۰۳ ساعت ×
پ
پ


به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ وقتی نام هوشنگ مرادی کرمانی را می‌شنویم به یاد چه می‌افتیم؟ فرقی ندارد چندسال‌مان باشد و به عنوان یک ایرانی در کجای دنیا زندگی کنیم، اگر «قصه‌های مجید» را دیده باشیم دیگر هیچ‌وقت نام هوشنگ مرادی کرمانی از یادمان نمی‌رود. او کتاب «قصه‌های مجید» را نوشت تا دنیای نوجوانی را به ما نشان دهد؛ نوجوانی‌ای که دنیای عجیب‌وغریبی دارد، نه مثل کودکان در هر چیزی نیازمند کمک بقیه هستند و نه مثل جوانان و بزرگسالان هر کاری بخواهند می‌توانند انجام دهند. دنیایی که انگار مرز بین خیال و واقعیت است؛ خیال کودکانه و واقعیت‌های بزرگسالی. امروز شانزدهم شهریورماه، زادروز این نویسنده معاصر کشور است که در دهه‌های مختلف قلم زد و ما را از شهر خودمان بیرون کرد و به دل خانه‌های کرمان، اصفهان و سایر شهرهای ایران عزیزمان برد تا حال‌وهوای دیگری را تجربه کنیم؛ حال‌وهوایی که لازم است درباره‌شان ببینیم، بخوانیم و بشنویم؛ چراکه ایران یعنی همه‌جای آن و هوشنگ مرادی کرمانی به سهم خود زادگاهش کرمان و چند شهر دیگر مثل اصفهان را به خوبی برایمان روایت کرده است. به مناسبت زادروز مرادی کرمانی، سری به چند اثر وی می‌‌زنیم تا بهانه‌ای باشد برای آشنایی بچه‌ها و تجدیدخاطره بزرگترها.
 
«قصه‌های مجید» برای همه حتی غیرمجیدها
این مجموعه پنج‌جلدی نخستین‌بار در سال ۱۳۵۸ به بازار نشر کشور آمد و بین کتاب‌های کتابفروشی‌ها قرار گرفت؛ آن هم در زمانه‌ای که وضعیت سیاسی کشور تغییر کرده بود و بالتبع فرهنگ هم پوست می‌انداخت؛ از این رو، بهتر بود بچه‌ها با مفاهیم بهتری آشنا می‌شدند. هوشنگ مرادی کرمانی «قصه‌های مجید» را برای همه بچه‌های ایرانی نوشت و منتشر کرد تا نوجوان‌ بودن را با مفاهیم خوبی یاد بگیرند؛ با اهمیت به درس، توجه به خانواده و بزرگترها و آشناشدن با فرهنگ و آداب و رسوم شهرهای مختلف. 



این کتاب، درباره زندگی مجید و ماجراهایی است که بر وی می‌گذرد؛ ماجراهایی که امکان ندارد در همان سال‌ها دیده باشی یا همین حالا ببینی و به آن‌ها نخندیده باشی که البته این خندیدن فقط خندیدن صرف نیست؛ بلکه همراهش می‌آموزیم، درس‌هایی که مجید و بی‌بی‌اش به ما یاد می‌دادند. مجید نوجوانی است که پدر و مادر خود را از دست داده ‌است و با مادربزرگش، «بی‌بی» زندگی می‌کند. مفهوم اهمیت وجود یک بزرگ‌تر در زندگی نوجوان به‌خصوص مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها به خوبی در این کتاب آمده است. افرادی که سودمندی حضورشان غیرقابل انکار است. در این داستان‌ها مجید نوجوانی است که کتاب زیاد می‌خواند، انشایش خوب است، عاشق فیلم، سینما و بازیگری است و آرزوی نویسنده شدن دارد. مجید درس می‌خواند و کار می‌کند، بی‌بی هم کار می‌کند و درس زندگی به مجید می‌آموزد؛ رابطه‌ای که هوشنگ مرادی کرمانی به زیبایی در قالب طنز و با داستان‌هایی سرشار از ضرب‌المثل‌ها، نکات و اصطلاحات عامیانه برای ما روایت کرده است.

این کتاب، با همین نام در سال ۱۳۷۱ به کارگردانی کیومرث پوراحمد سریال شد و کوچک و بزرگ پای آن نشستند و لذت بردند.

 

«بچه‌های قالی‌باف خانه» را فراموش نکنید

هوشنگ مرادی کرمانی خانه و زادگاهش را فراموش نمی‌کند. او به وطن وصل است؛ این وطن می‌تواند وسعتی بزرگ به نام ایران داشته باشد یا مساحتی کوچک‌تر از آن مثل شهر کرمان و حتی حجمی بسیار کوچک‌تر مانند خانه‌شان. وی قصه می‌گوید؛ ولی قصه‌هایی که از تاروپود جامعه بیرون کشیده است. در این کتاب که از دو داستان تشکیل شده است درباره بچه‌های روستانشین فقیر کرمانی می‌گوید که مجبور می‌شوند از سنین کودکی به قالی‌بافی بروند. مرادی کرمانی روان و عامیانه از این رنج‌ها و سختی‌ها صحبت می‌کند؛ اما تلخی‌شان بر قلب مخاطب می‌نشیند و او را به فکر فرو می‌برد. فکری برای فقر و فکری برای بچه‌های درگیرِ فقر که نوجوانی‌شان به سادگی از دست می‌رود و آن‌ها می‌مانند و بازی‌های نکرده.


 


روایت اقلیمی و بیان شیوه زیست و تفکر مردم یک منطقه به‌ویژه مناطق محروم کشور امری جامعه‌شناختی و توسعه‌محور است؛ زیرا با گفتن از این‌هاست که می‌توانیم از وضعیت باخبر شویم و برای بهبودش حرکتی کنیم. هوشنگ مرادی کرمانی در کتاب «بچه‌های قالی‌باف خانه» علاوه‌بر روایت فقر و محرومیت، نتایج و آثار آن را نیز برای مخاطب شرح می‌دهد؛ مانند محیط غیربهداشتی کارگاه‌های قالی‌بافی که خدا می‌داند چه بیماری‌ها و رنج‌هایی را به بچه‌ها تحمیل کرده است. نگاه نویسنده واقع‌گرایانه است و از درد می‌گوید؛ نه دردی که اغراق شده باشد، بلکه چیزی که وجود داشته است و در سطح کیفی کمتری هنوز هم وجود دارد.

 

«خمره» از آسیب همگانی می‌گوید

باز هم روستا و روایت مردمی که دیده نمی‌شوند. هوشنگ مرادی کرمانی در کتاب «خمره» قصه‌ای دیگر برایمان می‌گوید از بچه‌های روستا. خمره‌ای که بچه‌های مدرسه روستا در آن آب می‌نوشیدند شکسته ‌است و دیگر قابل استفاده نیست. مدیر مدرسه، دانش‌آموزان و برخی از اهالی تلاش می‌کنند تا به نحوی این مشکل را حل کنند. داستان دوباره فقر در جامعه را بازنمایی می‌کند و این‌بار بچه‌های یک مدرسه را درگیر خود کرده است؛ اما همه بچه‌ها چه فقیر و چه دارا، زیرا یک خمره است برای همه. مرادی کرمانی دست از سر فقر و سختی‌هایی که بر کودکان و نوجوانان تحمیل می‌شود برنمی‌دارد. او خود را موظف می‌داند تا مانند بقیه از کنار این سوراخ‌های سد اجتماع بی‌اعتنا نگذرد؛ زیرا بی‌توجهی جز بزرگ‌کردن این سوراخ‌ها و درنهایت شکستن سد و بروز آسیب‌های جبران‌ناپذیر اجتماعی، نتیجه‌ای نخواهد داشت. این نویسنده جامعه را می‌شناسد و بچه‌ها را بهتر از آن و حالا که قلمی دارد و ذوقی، چه‌چیز مهم‌تر از روایتِ رنج کودکان و نوجوانان ایرانی در مناطق گم‌شده‌ی کشور؟


 


 

«مربای شیرین» و قدرت حل مساله نوجوان‌ها

مربا شیرین و خوشمزه است؛ اما اگر درِ آن باز نشود چه فایده‌ای دارد؟ اصلا اگر نتوانیم از محصولی استفاده کنیم خریدنش چه سودی دارد؟ برای ما که قطعا سودی ندارد؛ ولی برای تولیدکنندگان و فروشندگانش، بله سود خوبی دارد. جلال با همین مشکل روبه‌رو شد. در کتاب «مربای شیرین»، هوشنگ مرادی کرمانی قصه جلالی را برایمان تعریف می‌کند که نوجوان است و با مساله‌ای روبه‌رو شده است؛ بازنشدن در شیشه مربا. به نظر شما بی‌اهمیت است؟ بله، می‌توانیم برویم سراغ مربایی دیگر و از خوردن آن لذت ببریم؛ اما قصه جلال همین است که همه شیشه‌های مربا این‌طور شده‌اند. نه او می‌تواند باز کند و نه بقیه مردم محله کاری از دست‌شان برمی‌آید. این نوجوان می‌فهمد که کار، کارِ کارخانه مرباسازی است و وقتی تلاش می‌کند به آن‌ها بفهماند باید حقوق مردم را رعایت کنند، با بی‌توجهی و فریب‌کاری‌شان مواجه می‌شود. این نوجوان دست برنمی‌دارد و از هر راهی برای حل این مشکل استفاده می‌کند. چرا؟ چون نوجوان است و کنجکاو، نوجوان است و حق‌طلب که نمی‌خواهد زیر بار زور برود و می‌خواهد به همه بگوید چون نوجوانیم نمی‌توانید کلاه گُنده بر سرمان بگذارید.

هوشنگ مرادی کرمانی دنیای نوجوانی و مختصات آن را خوب می‌شناسد و در قصه «مربای شیرین» هم به خوبی آن را پیاده می‌کند و به نوجوانان ایرانی عزت و اعتمادبه‌نفس می‌دهد.


 


 

«پلو خورش» می‌خواهید یا غذایی دیگر؟

«پلو خورش» غذاست؛ غذای خوشمزه‌ای هم است البته، ولی کتاب خواندنی‌ای هم از آن درمی‌آید. شاید خودِ پلو خورش فکر نمی‌کرد روزی کلمه و قصه شود برای نوجوانان ایرانی؛ اما وقتی پای هوشنگ مرادی کرمانی وسط است هر چیزی می‌تواند قصه شود؛ زیرا او قصه‌گویی ماهر است با سوژه‌هایی که گاهی خیلی ساده‌اند مثل همین غذای ایرانی. این مجموعه داستان هم مانند دیگر آثار این نویسنده، لحن طنزآمیز دارد و ماجراهای جالب که صرفا برای خندیدن نیستند و در راستای سبک مرادی کرمانی از واقعیت‌های زندگی می‌گویند. کلماتی که ساده‌اند اما نباید ساده تلقی‌شان کنیم.

در این مجموعه، داستان‌هایی همچون دوربین عکاسی، زیر نور شمع، لالایی، چهار راه، آواز همسایه، ابراهیم، پاهای مرغ و پلو خورش قرار دارد که انتخاب خوبی برای نوجوانان گذشته بوده است و برای نوجوانان امروز نیز جالب‌توجه خواهد بود؛ زیرا آن‌ها دوست دارند چیزهای متنوعی را تجربه کنند، حتی مطالعه یک مجموعه داستان قدیمی از نویسنده‌ای قصه‌گو. 




«قاشق چای‌خوری» و عشق برای نوجوانان امروز

هوشنگ مرادی کرمانی حتی در جدیدترین اثر خود هم نمی‌خواهد پیشینه قلم و تفکر خود را فراموش کند. درست است که به واسطه تکنولوژی‌های روز دنیا، فضای ذهنی نوجوانان‌مان دیگر مانند قبل نیست؛ اما او این را می‌داند و با علم بر این موضوع، قصه‌های سنتی خود را برای نوجوانان مدرن روایت می‌کند و می‌توانیم اطمینان داشته باشیم که باز هم موردتوجه مخاطبان قرار می‌گیرد؛ زیرا همان‌طور که قبلا اشاره کردیم این نویسنده دنیای نوجوانان و مختصات آن را می‌داند و با ابعاد هویتی و روانی آن‌ها آشناست و می‌داند که چه بنویسد که باز هم خوانده شود.

در کتاب «قاشق چای‌خوری» مضامین عاشقانه هم حضور دارد که ممکن است سن مخاطب کتاب را قدری بالاتر ببرد؛ اما شاید بد هم نباشد نوجوانان با قلم روان و به یادماندنی هوشنگ مرادی کرمانی با عشق و عاشقانه‌ها آشنا شوند.

در بعضی از داستان‌ها مفهوم جنگ به میدان روایت می‌آید و در بعضی دیگر مساله زلزله و دنیایی که خراب می‌کند. این نویسنده کرمانی در این اثر هم قصه می‌گوید و قصه‌گویی چیزی است که هیچ‌گاه نمی‌توانیم آن را از نام هوشنگ مرادی کرمانی جدا کنیم. 

 



 

و . . .

هوشنگ مرادی کرمانی شاید دیگر ننویسد؛ ولی آنقدر کلمه از خود به جای گذاشته است که سال‌ها می‌توان آن‌ها را مرور کرد بدون آنکه تکراری یا بی‌اثر شوند؛ زیرا هنوز فقر و فقیر داریم، هنوز بعضی بچه‌ها مجبورند کار کنند و هنوز می‌توانیم با طنز رنج‌ها را راحت‌تر قورت دهیم. این نویسنده کرمانی که نوجوان‌ها، بومی‌نوشتن و بازنمایی جامعه از عناصر جدایی‌ناپذیر قصه‌هایش هستند، امروز ۷۸ ساله می‌شود و امیدواریم که رسم بومی‌نوشتن و گفتن از فرهنگ جای‌جای سرزمین‌مان ایران که در کارهای او دیده می‌شوند، همچنان ادامه داشته باشد.



منبع

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.