پنجشنبه, ۶ دی , ۱۴۰۳ ساعت ×
پ
پ



ایسنا/زنجان ۷۹ مادر در خانه سالمندان نرگس هیدج زندگی می‌کنند؛ مادرانی که در انتظار به آغوش کشیدن فرزندان‌شان، دستان را گشوده‌اند اما گاهی جز چند قطره اشک که بر پهنه صورت خشک شده است، گرمای دیگری را احساس نمی‌کنند.

در شهر  هیدج، ساختمان زیبایی خودنمایی می‌کند؛ ساختمانی که مجموعه تفریحی لاله یا همان مهمان‌سرای هیدجی‌ها آن را در آغوش گرفته است. ساختمانی که علی‌رغم زیبایی و برخورداری از محیطی دنج و دلباز، معنایی از دوری و تنهایی از در و دیوار آن می‌بارد. خانه‌ای برای مادر سالمندی که کسی را ندارد تا دستش را بفشارد و پرستارش شود؛ مادری که آمدنش به آن خانه دست خودش نبوده و ماندنش هم دست خودش نیست. هر روز با هم مرور می‌کنند درد و رنج روزگار را؛ شب را به روز و روز را به شب می‌رسانند. همه‌ چیز خوب است اما جایی از کار می‌لنگد و آن صدای خانواده است گرمای لبخند فرزندان و نوه‌ها.

به بهانه روز مادر مهمان این خانه می‌شوم؛ خانه‌ای که حتی تصور اینکه یک روز دست تقدیر ما را نیز گرفتارش کند تن و روحم‌ان را می‌لرزاند؛ وارد ساختمان می‌شوم. پله‌ها را دو تا یکی بالا می‌روم، چشمم به پیرزنی می‌افتد که تکیه داده به واکر؛ از پشت پنجره حصاری به آسمان گرفته‌ای که حتی نایی برای گریه کردن ندارد، به تماشا نشسته است. نزدیک‌تر که می‌شوم لبخند می‌زند، چشم انتظاری را می‌شود در چهره‌اش دید آرام و شمرده‌ می‌گوید چه خبر از بیرون؟ چه دارم برای بیان؟

آن‌سو تر عده‌ای سرحال و پرانرژی با دیدنت شاد می‌شوند طوری که انگار عزیزی که سال‌ها منتظر آمدنش هستند را دیده‌اند؛ محکم در آغوشت می‌کشند؛ گویا سال‌هاست تو را می‌شناسند؛ در حالی که تو تنها غریبه‌ برای آنهایی که از بی‌کسی و تنهایی تو را همدمی برای گفتن زخم‌های دل‌شان می‌دانند.

راه می‌افتم سالن دراز است و باریک هر؛ طرف درهای کرم رنگ نیمه‌باز را می‌بینی، اینجا شده خانه‌ای برای مادران بی‌کس، برای مادرانی که شاید کسی را ندارند و یا اگر دارند ولی …. تق‌تق عصایی بر موزائیک‌های سالن حواسم را به‌ خودش پرت می‌کند؛ برمی‌گردم، چهره‌اش به قشنگی همه مادران است؛ مهربان، محکم و خمیده، دندان‌های مصنوعی‌اش در دهان نیست و این باعث شده بیشتر شبیه ننه نقلی‌ها شود، کسی را ندارد یعنی خودش می‌گوید ولی پرستار از پشت سر سرش را تکان می‌دهد منظورش را متوجه نمی‌شوم، می‌گوید اینجا بد نیست ولی بعضی وقت‌ها دلتنگی آزارم می‌کند، چون عادت ندارد روزمره زندگی کند با این‌حال پشت  سر هم می‌گوید خدایا شکر.

از کنارش که رد می‌شوم پرستارش آرام در گوشم می‌گوید بنده خدا سه فرزند دارد ولی چون‌ توانایی نگهداری او را نداشتند مادر را میهمان اینجا کرده‌اند و او نیز با آنها قهر کرده و به همه می‌گوید فرزند ندارد تا شرمنده نشود.

انتظار، انتظار و انتظار این شاید اصلی‌ترین وجه مشترک هر روزه ۷۹ مادری باشد در خانه‌ای که برای آنهاست. این را اگر به چشمان نمناک و لرزان‌شان خیره شوی خوب درک می‌کنی. تنهاست، کافی‌ است لحظه‌ای خیره در نگاه خسته‌اش شوی آنجاست که زجر انتظار را در چشمان این مادران خواهی یافت؛ نگاه‌هایی که گویا خنجری شده و در قلبت فرو می‌روند.

آری چشمان این مادران با تو حرف می‌زند و از انتظار می‌گوید گوش جان که بسپاری این چشم‌ها راحت از انتظاری می‌گوید که ۹ ماه از آن گذشت تا صدای اولین گریه فرزندش، آخرین ثانیه انتظارش باشد، انتظاری که برای راه رفتن، حرف زدن، قد کشیدن، درس خواندن، عاشق شدن، نشستن بر سر سفره عقد و نوه‌دار شدن گذشت اما آخرسر سهمش از آن‌ همه رنج، گوشه یک اتاق، چند دست لباس، یک تخت‌خواب و یک‌ پنجره است که در آن پایان فراق را فریاد می‌زند.

برای اینان چهار فصل سال یکی است روزهای‌شان شب می‌شود و شب‌های‌شان روز. بدون آنکه جوانه امیدی ویرانه‌های دل‌شان را در این خانه کم‌فروغ آباد کند. اما روز مادر غمگین‌تر از دیگر روزها چشم انتظارند که شاید فرزندان خود را ببینند انتظاری که گاهی هیچ‌گاه به سر نمی‌آید. شاید هم ندانند که امروز، روز مادر است …

آن چیزی که بیشتر از هر چیزی در خانه سالمندان ذهنم را مشغول می‌کند این است که این روزها بسیارند مادرانی که در انتظار به آغوش کشیدن فرزندان‌شان، دست‌های خود را گشوده‌اند اما جز چند قطره اشک که بر پهنه صورت، خشک شده است گرمای دیگری را احساس نکردند؛ مادرانی که با نگاه خسته خود چشم انتظارند تا بار دیگر جمله زیبای مادر را از زبان فرزندان‌شان بشنوند.

ولی این ما هستیم که نباید فراموش کنیم امروز اگر بزرگ شدیم و خود را در جایگاهی می‌بینیم، به برکت کسانی است که در این آشوب روزگار سپر جوانی‌مان شدند و رنج‌های‌مان رابه دوش کشیدند؛ کسانی‌که امروز صورت‌شان پر از چین و چروک شده و حتی اگر مشکلی دارند باز مادرند و مادر باقی می‌مانند.

به گزارش ایسنا، خانه سالمندان نرگس در ۸۵ کیلومتری زنجان و در شهر هیدج واقع شده است که با ظرفیت ۱۲۰ نفر در سال ۱۳۹۶ تاسیس شد و در حال حاضر ۷۹ بانوی سالمند در این مرکز مقیم هستند.

انتهای پیام

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.