چطور با این داستان آشنا شدید؟ صرفاً به قصد ترجمه بود یا مطالعه؟
ویراستار کتاب قبلیام، خانم عفت زحمتکش سفری به کشور ترکیه داشتند و از آنجا برایم چند کتاب بهعنوان هدیه و سوغات آوردند. من از میان آنها کتاب «یک روز از زندگی پیرایه» را که در سال ۲۰۱۳ بهعنوان کتاب سال کودک و نوجوان کشور ترکیه برگزیده شده بود انتخاب و ترجمه کردم.
تجربه خودتان از مطالعه این کتاب چه بود؟
وقتی داستان را خواندم دیدم که نویسنده توانسته است با ظرافتی خاص، موضوعی عادی را که به طور روزمره برای بسیاری از کودکان پیش میآید؛ اما آنها بیتفاوت از کنار آن میگذرند دستاویز قرار داده و داستان زیبایی خلق کند که خواندن آن میتواند برای هرکسی لذتبخش باشد. من هم مثل هرکسی از خواندن آن لذت بردم و تصمیم به ترجمه آن گرفتم.
آیا هنگام ترجمه برای اینکه به زبان و بیان درست متناسب با زبان کودک (خواننده کتاب) برسید، از کودکی بهعنوان مخاطب استفاده میکنید؟ اصلاً چنین روشهایی در دنیای ترجمه اتفاق میافتد؟
واقعیت این است که در هر رسانهای شناخت مخاطب از مهمترین و ضروریترین کارهای آن رسانه است. برای ارتباط مؤثر، انتخاب زبان و بیان مناسب و درست جایگاه ویژهای دارد و اگر بخواهیم مفاهیم را درست انتقال دهیم ناگزیریم بهگونهای بیان کنیم که مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند تا درک درستی از آن داشته باشد. دنیای کودکان نیز از این قاعده مستثنا نیست و من هم برای اینکه بتوانم این ارتباط را برقرار کنم میبایستی این کار را میکردم و فکر میکنم در دنیای ادبیات کودکان چیز مرسومی باشد.
ترجمه را از انگلیسی انجام دادید یا ترکی استانبولی؟
از ترکی استانبولی.
به طور کل، قلم این نویسنده تُرک را چطور دیدید؟
ارسلان سایمن، نویسنده بسیارخلاق و بااحساسی است و برای انتقال خلاقیت و احساس خود به مخاطبانش، بهترین قلم را دارد و آنقدر تواناست که بهآسانی میتواند قلب مخاطبش را به تسخیر خود درآورد.
یک روز از زندگی پیرایه روزی معمولی بود؛ اما آنچنان هم معمولی نبود. به نظر شما اگر بچهها مانند پیرایه نکتهسنج و تیزبین و حساس به اطرافشان باشند میتوانند مثل او چنین ماجراهایی را تجربه کنند که باعث رشد شخصیشان شود؟
وقتی داستان پیرایه را میخوانیم متوجه میشویم که پیرایه دختری نیست که بیتفاوت از کنار اتفاقات بگذرد. این بیتفاوت نبودن اوست که او را با چنین ماجراهایی روبهرو میکند؛ بنابراین اگر هر کودکی بتواند احساس مسئولیتپذیری کند و در مواجهه با مسائل پیرامونش، نکتهسنج، تیزبین و حساس باشد با تجربه ماجراهای گوناگون رشد پیدا کرده و باتجربه خواهد شد؛ البته در کنار خانواده و با نظارت آنها.
به نظر شما چرا امروزه به مسئله رشد شخصیت کودکان اینقدر توجه میشود؟
رشد شخصیتی در هر کس موجب شکلگیری ویژگیها و به دنبال آن پدید آمدن رفتاری میشود که ضمن متمایز کردن او از دیگران به او تواناییهایی میدهد که در واکنش به موقعیتهای مختلف اجتماعی بهترین عکسالعمل را داشته باشد. این مهم نقش بسزایی در موفقیت شخص و رشد اجتماعی او خواهد داشت. بنابراین پس از اینکه کودک از نظر ذهنی و جسمی رشد کرد و وارد مرحله فکری و یادگیری شد باید به فکر رشد شخصیتی او شد و از آن غافل نشد؛ چرا که این رشد برای او همواره همراه با بالارفتن اعتمادبهنفس خواهد بود و او را در غلبه بر چالشهای زندگی یاریگر خواهد شد.
داستانها در اینباره نقش اصلی دارند یا کمکی و فرعی؟
مطمئناً نقش بسزایی خواهند داشت. درست است که هر انسانی با ویژگیهای ژنتیکی منحصربهخود به دنیا میآید؛ اما این ویژگیها برای رشد و کامل شدن نیاز به آموزش و تجربه کردن دارند. در این میان داستانها بهعنوان منبعی آموزشی نقش بسزایی خواهند داشت. کودکان هنگام شنیدن یا خواندن قصه و داستان، خود را جای شخصیتها گذاشته و به کمک تخیل رفتارهای خود را ارزیابی کرده و از آنها الگو میگیرند.
ارسلان سایمن زندگی یک کودک (در تعریف عام) را به ما نشان میدهد؛ نه یک کودک تُرک. دلیل عمومی بودن شخصیتپردازی را چه میدانید؟
ماجرایی که برای پیرایه در این داستان پیشآمده منحصر به یک اقلیم خاص نیست. این ماجرا میتواند برای هر کودکی در هر نقطه از دنیا با اشکالی مختلف رخ دهد. مهم نوع برخورد پیرایه با ماجراست که آن را عمومی میکند. انسان بهواسطه اینکه موجودی است اجتماعی و عشقورزی و حس انساندوستی و علاقه به کمککردن به دیگران از سرشت پاک او نشأت میگیرد و دوسـتـی و انـس بـا دیگران یکی از خصیصههای وجودی اوسـت؛ بنابراین در هر جا با هر شکلی با نوعی از آن مواجه شود مجذوب آن خواهد شد.
با اینحال، ما قصهای از یک نویسنده اهل ترکیه میخوانیم؛ این یعنی آشنایی با سرزمین و فرهنگی دیگر. بهعنوان مترجم این اثر، آیا با ادبیات ترکیه آشنایی قبلی داشتید؟ بهخصوص ادبیات کودک و نوجوان.
درست است که بنا به خطوط مرزی این داستان از سرزمینی دیگر است؛ اما ما با کشور ترکیه اشتراکات فرهنگی و ارزشهای اجتماعی فراوانی داریم. در بسیاری موارد بهقدری مشابه و عین هم هستیم که انگار از یک سرزمینیم.
بله من تقریباً آشنایی نسبتاً خوبی با ادبیات کشور ترکیه دارم و آثار بسیاری از نویسندگان مطرح آن کشور را بارها مطالعه و آثاری چند از آنها را به فارسی ترجمه و چاپ کردهام یا در حال چاپ دارم.
آیا تصویرگری دنیز اوچباشاران را هماهنگ با متن میبینید که بتواند به درک بهتر کودکان از داستان کمک کند؟
دنیز اوچباشاران تصویرگر بسیار توانا و قابلی است و در تصویرگری این کتاب بهقدری موفق بوده که این کتاب در سال ۲۰۱۳ از سوی انجمن ناشران کودک و نوجوان کشور ترکیه در بخش داستان مصور کودک و نوجوان بهعنوان کتاب سال آن کشور انتخاب شده است. ارسلان سایمن درمورد چگونگی نوشتن داستان و سپردن تصویرگری آن به دنیز در یکی از مصاحبههایش میگوید: «ما در ازمیر در فاصله بسیار زیادی از مرکز شهر زندگی میکنیم. در آنجا به روباههایی که در اطرافمان زندگی میکردند غذا میدادیم و گاهی میدیدیم که گرازها هم باقیمانده میوه و سبزیهای ما را میخورند. ناگفته نماند بزها و برهها هم میآمدند. آنها همیشه جلوی چشمان ما بودند. صاحب آنها چوپان مهمتآقا بود که دو اسب و یک الاغ عبوس داشت. این الاغ هرازگاهی نزدیک خانه ما میآمد و گاهی اوقات روزها در آنجا سرگردان میچرخید. تابستان چند سال پیش این الاغ گم شد. روزها بود که مهمتآقا داشت دنبالش میگشت؛ ولی در آن حوالی پیدایش نمیکرد. الاغ شبها بیرون میآمد و با صدای زیبایش شبهایمان را شاد میکرد. در یکی از آن شبها از تختخوابم برخاستم و رفتم توی باغ و چراغقوهام را به سمتی که صدا از آنجا میآمد، چرخاندم. الاغ درست کنارم ایستاده بود. از او پرسیدم: «عزیزم چرا داری عرعر میکنی؟» الاغ را در آنجا تنها گذاشتم و برگشتم پشت میزم و نشستم. داشت خورشید طلوع میکرد که الاغ شروع به عرعر کرد و من در این لحظه بود که داستانم را نوشته بودم. با دنیز اوچباشاران تماس گرفتم و داستان را برایش ارسال کردم. وقتی که او گفت میخواهد آن را تصویرگری کند از خوشحالی زبانم بند آمد. برای تشکر از الاغ، مقدار زیادی پوست هندوانه مقابلش ریختم، حقش بود، چون الهامبخش من او بود.».
ثبت دیدگاه