چهارشنبه, ۹ آبان , ۱۴۰۳ ساعت ×
پ
پ


گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ خیلی‌ها که از دور تماشایش می‌کردند، با خودشان می‌گفتند: «این هم یکی از آن جاه‌طلبی‌های جوانانه است»، «می‌خواهد با ثبت رکورد در کتاب گینس، سری بین سرها درآورد»، «جوایز و پاداش‌های اینجور پروژه‌ها، هر کسی را وسوسه می‌کند» و… اما نمی‌دانستند پشت تلاش‌های سخت «محمد کُبادی» برای شکستن رکورد شنا در آب‌های آزاد جهان، چیزی بالاتر و باارزش‌تر از رکوردشکنی و شهرت‌طلبی وجود دارد؛ حسی که جز «عشق به وطن»، تعبیر دیگری نمی‌توان از آن داشت. اگر نبود عشق به ایران و خلیج همیشه فارسش، جوان ۳۴ساله آن روزها، نه انگیزه‌ای داشت برای ۸۴ روز شنای بی‌امان در مسیر ۱۰۵۱ کیلومتری این خلیج نیلگون و نه بهانه‌ای داشت برای رد پیشنهاد وسوسه‌برانگیز یکی از شیخ‌نشین‌های متوهم.

حالا ۱۰ سال از آن رکوردشکنی باشکوه می‌گذرد و در این سال‌ها کم نبوده‌اند وطن‌فروشانی که به طمع کسب چند دلار بیشتر، چشم بر هویت فارسی خلیج فارس قهرمان بسته‌اند. این روزها که نام خلیج همیشه فارس یک‌بار دیگر سر زبان‌ها افتاده، مرور تجربه غرورآفرین محمد کبادی در شنای طول خلیج فارس، حلاوت دیگری دارد؛ جوان بااراده و وطن‌دوستی که برای گذر از طول خلیج فارس، اول از خودش گذشت. جوان گمنام آن روزها البته حالا دکترای مدیریت راهبردی علوم ورزش دارد و علاوه‌بر اینکه به‌عنوان مدرس دانشگاه و مدرس بین‌المللی غواصی و امداد و نجات فعالیت می‌کند، در جایگاه مدیر پایگاه‌های امداد و نجات کل کشور در سازمان هلال احمر هم مشغول خدمت است. با گفت‌وگوی ما با این قهرمان خستگی‌ناپذیر همراه باشید تا با برنامه‌های جذابش برای افتخارآفرینی در قرن جدید هم آشنا شوید.

 

عشق به وطن مگر پشیمانی دارد؟!

سئوال آخر را همین اول می‌پرسم. اینکه آیا در این سال‌ها و با فراز و نشیب‌هایی که از سر گذرانده، هیچ‌وقت پشیمان نشده چرا در زمان اجرای پروژه شنای طول خلیج فارس، پیشنهاد وسوسه‌انگیز اماراتی‌ها را که فقط وجه نقدی آن، امروز چیزی حدود ۵۲ میلیارد تومان می‌شود رد کرده؟ «محمد کبادی» که انگار به شنیدن این سئوال عادت کرده، می‌خندد و بی‌معطلی در جواب می‌گوید: «نه. هیچ‌وقت پشیمان نشدم. درست است که ما نه در جریان اجرای پروژه شنای خلیج فارس از حمایت مسئولان برخوردار شدیم و نه بعد از انجامش مشمول تشویقشان. تا آن روز، ثبت جهانی رکورد شنای من در خلیج فارس در کتاب رکوردهای گینس، تنها رکورد جهانی ورزش ما بود اما سازمان تربیت بدنی بی‌تفاوت از کنارش گذشت. تمام قهرمانان ملی می‌توانند از مزایایی مانند بورسیه تحصیلی، تخفیف شهریه دانشگاه و…بهره‌مند شوند اما جالب است بدانید وقتی من مدارک ثبت رکوردم را برای این موضوع به مرکز مربوطه بردم، گفتند: این، فراتر از قوانین ماست. باید برود و معادل سازی شود!

با وجود همه این گلایه‌ها، باز هم می‌گویم هرگز پشیمان نیستم که آن پیشنهادهای وسوسه‌برانگیز اماراتی‌ها در زمان اجرای پروژه را رد کردم. همیشه پایمردی انسان روی اصولش، ممکن است تاوان داشته باشد؛ تنهایی، غم، بی‌پولی و… اما این یک انتخاب است. وقتی آگاهانه انتخاب می‌کنی، پشیمانی ندارد. هدف من، زنده نگه‌داشتن نام خلیج فارس بود. وقتی هدفت اینقدر بزرگ است، باقی مسائل در مسیر رسیدن به آن هدف، مثل سنگریزه‌های کف رود است و اصلاً به چشم نمی‌آید. شاید این سنگریزه‌ها، حرکت در مسیر رود را سخت و گاه منحرف کنند اما آب بالاخره مسیر خود را پیدا می‌کند و به دریا می‌رسد.»

 

«محمد کبادی»، دارنده رکورد گینس در رشته شنا در آبهای آزاد

آقا مگه با یک پا هم میشه شنا کرد؟!

حالا مشتاقم از اول ماجرا بدانم؛ از اینکه چطور زندگی قهرمان داستان‌مان با شنا گره خورد و او می‌گوید منشأ همه این اتفاقات شیرین در زندگی‌اش، یک بانوی دغدغه‌مند بوده: «شنا را از ۶، ۷ سالگی به تشویق مادرم شروع کردم. او مرا در کلاس‌های استخر مجموعه ورزشی شهید پناهی در محدوده میدان خراسان ثبت‌نام کرد و همین اتفاق ساده، مسیر آینده زندگی مرا رقم زد. آنقدر به این رشته علاقه‌مند شده بودم که دیگر عملاً هر روز در استخر بودم. دوست داشتم علاوه‌بر شنا، فنون نجات غریق را هم یاد بگیرم اما دلم نمی‌خواست بار مالی اضافه‌ای روی دوش مادرم بگذارم که بعد از فوت پدرم، سرپرست خانواده بود. اینطور بود که از ۹ سالگی در قسمت رختکن استخر شروع به کار کردم. در این میان، با نگاه کردن به آموزش‌های مربیان، فنون شنا و نجات غریق را هم یاد می‌گرفتم. با همین روش، ۱۲ ساله که شدم، دیگر به‌عنوان کمک ناجی و کمک مربی شنا قبولم داشتند!»

محمد نوجوان اما در ادامه مسیر طول و درازی که شروع کرده بود، به انگیزه‌های قوی نیاز داشت و آنچه در آرزویش بود، به زیباترین شکل سر راهش قرار گرفت: «اولین مربیانی که الفبای شنا را به من آموزش دادند، آقایان شعبانی و گل‌محمدی بودند. حمید گل‌محمدی از قضا آن روزها مربی تیم شنای جانبازان و معلولان هم بود و به همین دلیل بعضی قهرمانان آن تیم از جمله «ابوالفضل مدائن» و «حمید سعدی»، گهگاه در استخر ما هم تمرین می‌کردند. این قهرمانان که در مسابقات جهانی چند رکورد هم زده بودند، برای من، منبع انرژی و انگیزه بودند. نمی‌دانید چقدر بااراده و قوی بودند. آن‌ها با اینکه یک پا نداشتند، روزی ۱۰ کیلومتر شنا می‌کردند!

در کنار این قهرمانان، یک ورزشکار دیگر هم مرا حسابی تحت‌تاثیر قرار داد. ازآنجاکه همزمان با شنا، کوهنوردی را هم شروع کرده بودم، آشنایی با «ادموند هیلاری»، معروف‌ترین کوهنورد جهان، افق بلندتری پیش چشم‌هایم ترسیم شد. این کوهنورد ایرلندی اولین کسی بود که قله اورست را فتح کرد و آنقدر روی هموطنانش تأثیر گذاشت که به نماد کشورش تبدیل شد. وقتی در ۱۶، ۱۷ سالگی داستان زندگی هیلاری را شنیدم، آرزو کردم من هم روزی بتوانم در رشته شنا، چنین کار بزرگی برای کشورم انجام دهم.»

 

از سکوهای نفتی عسلویه تا تیم واکنش سریع هلال احمر

از محمد کبادی بپرسید، می‌گوید اگر انسان با عشق به سراغ کار مورد علاقه‌اش برود و برای رسیدن به موفقیت تلاش کند، خدا و همه کائنات، بال‌های کمکش می‌شوند و از جایی که فکر نمی‌کند، راه‌هایی برای رسیدن به هدفش به رویش باز می‌کنند: «اولین اتفاقی که مرا به هدفم نزدیک‌تر کرد، شرکت در دوره آموزشی غواصی ورزشی در سال دوم دانشگاه و اخذ مدرک غواصی بود. یک سال بعد و در ۲۰ سالگی، شرایط همکاری با یک شرکت در عسلویه برایم فراهم شد. دیگر همیشه مسافر بودم. هر ماه، ۱۵ تا ۲۰ روز در عسلویه بودم و به آن شرکت، خدمات غواصی در سکوهای نفتی ارائه می‌کردم.

اما آشنایی با سازمان هلال احمر، یکی از بهترین اتفاقات زندگی‌ام بود که حرکت مرا در مسیر آرزوهایم تسریع کرد. شرکت در دوره‌های تخصصی مربی‌گری نجات از سیلاب و آب‌های خروشان و دوره‌های تخصصی آموزشی امداد و نجات در کوه، غار نوردی، یخ نوردی و کار با طناب و نجات در ارتفاع، پایان شیرینی داشت چون باعث شد به‌عنوان امدادگر به عضویت تیم تخصصی امداد و نجات کوهستان هلال احمر دربیایم. از نظر خیلی‌ها، گذراندن دوره‌های تخصصی امداد و نجات در دریا، جاده، آوار و جنگ‌های شیمیایی، دیگر غیر ضروری بود اما وقتی اعلام شد سازمان هلال احمر می‌خواهد برای اولین بار تیم‌های واکنش سریع تشکیل دهد و متقاضیان باید تمام این تخصص‌ها را داشته باشند، من نه‌تنها اولین نیروی استخدامی واکنش سریع هلال احمر شدم بلکه به‌عنوان مربی و مسئول آموزش نیروها در رشته‌های شنا، غواصی و جست‌وجو و نجات در محیط‌های آبی هم انتخاب شدم.»

 

بیایید از آرزوهایمان حرف بزنیم…

یک شب که کشیک امداد و نجات کوه‌های شمال تهران بودم، با اعلام مفقودی چند کوهنورد در اطراف قله توچال، وارد عمل شدیم. عملیات جست و جو در ساعت ۲ نیمه شب با پیدا کردن کوهنوردان با موفقیت به پایان رسید اما شرایط جوی نامساعد، اجازه انتقال آنها به پایین کوه را نمی‌داد. به ناچار یک تونل برفی ایجاد کردیم تا بتوانیم در پناه آن تا صبح دوام بیاوریم. به کوهنوردان سرمازده‌ای که اعتماد به نفسشان را از دست داده بودند، نگاه کردم و برای اینکه حال و هوایشان عوض شود، گفتم: بیایید از آرزوهامون حرف بزنیم. اینجوری زمان هم زودتر می‌گذره…

همه از آرزوهایشان گفتند و نوبت که به من رسید، گفتم: «آرزوم آینه که طول خلیج فارس رو شنا کنم.» اما نه‌تنها هیچ‌کدام باورشان نشد بلکه آرزوی من تا صبح، دستمایه شوخی و خنده جمع شد. آن‌ها می‌خندیدند اما من در دلم می‌گفتم: صبر کنید؛ لحظه‌ای که با موفقیت از آب‌های خلیج فارس بیرون میام، می‌بینمتون… صبح که به سلامت از کوه پایین آمدیم، دور از همه در گوشه‌ای نشستم و آرزویم را روی یک برگه کاغذ نوشتم.»

 

اول خلیج فارس را بشناس، بعد به فکر شنا در آب‌هایش باش!

«مطمئن بودم آرزویم، دست‌یافتنی است اما وقتی به اجرایش فکر کردم، دیدم من فقط دانش و توانایی فردی دارم درحالی‌که این کار، به یک تیم اجرایی مجرب و اطلاعات همه‌جانبه نسبت به خلیج فارس نیاز داشت. «شروان شعاعی»، دوست دندانپزشکم و عضو تیم امداد و نجات کوهستان، وقتی از تصمیمم مطلع شد، مسئولیت تشکیل یک گروه از بهترین‌ها برای این هدف بزرگ را به عهده گرفت. نتیجه تحقیقات و تلاش‌های دکتر، تشکیل یک تیم تخصصی ۲۰ نفری از رشته‌های مختلف ازجمله روانشناس ورزشی، متخصص سیستم‌های بدنسازی روز دنیا، دکترای فیزیک دریا و… بود! برای مثال، آقای دکتر «ترابی آزاد»، که دکترای فیزیک دریا و مطالعات وسیعی درباره خلیج فارس داشت، با توجه به شرایط جغرافیایی و جوی خلیج فارس، مسیر حرکت مرا طراحی کرد. با کمک ایشان توانستیم محیط خلیج فارس را با توجه به جریانات آبی، وزش بادهای موسمی، طوفان‌ها و جزر و مدها، شبیه‌سازی کنیم.»

ماجرای شنای طول خلیج فارس برای قهرمان داستان ما و گروهش، نه یک اتفاق هیجان‌انگیز سرگرم‌کننده بلکه یک کار تخصصی کاملاً جدی بود که حاضر بودند هرچقدر لازم است برای آن وقت و انرژی صرف کنند: «کارهای مطالعاتی پروژه از سال ۸۸ و تمرینات من از سال ۸۹ شروع شد. هفته‌ای ۳ جلسه تمرین تخصصی در سالن و ۴ جلسه تمرین شنا داشتم و از یک طرف، متخصص تربیت بدنی و بدنسازی و از طرف دیگر، تیم پزشکی با انجام آزمایشات مختلف به صورت مداوم در کنارم بودند. دکتر شعاعی هم مسئولیت رایزنی با مسئولان و داوران موسسه گینس را بر عهده گرفته بود. تیم تخصصی ما با جدیت مشغول آماده‌سازی بود اما…»

 

برای آرزوهایم، حتی حلقه ازدواجم را هم فروختم!

ولی افتاد مشکل‌ها… یک تیم تخصصی گرد هم آمده بودند و در بالاترین سطح برای اجرای پروژه شنای طول خلیج فارس آماده می‌شدند اما در بخش مالی پروژه، هیچ پیشرفتی حاصل نمی‌شد و این، یعنی ناکامی قبل از شروع! یادآوری آن روزهای ناامیدکننده هنوز هم برای محمد کبادی ناخوشایند است: «هیچ اسپانسر ایرانی حاضر به حمایت از ما نمی‌شد. به دلیل وسعت پروژه، هیچ‌کس حاضر به ریسک نبود. تکلیف کمپانی‌های بین‌المللی فعال در ورزش ایران هم معلوم بود. ازآنجاکه دفتر اغلب آنها در امارات و دیگر کشورهای عربی بود، برای به خطر نیفتادن منافعشان، حاضر به حمایت از پروژه‌ای با نام خلیج فارس نشدند. شاید بپرسید چرا سراغ نهادهای متولی ورزش در کشور نرفتم؟ اتفاقاً رفتم. به سازمان تربیت بدنی و فدراسیون شنا، درخواست کتبی دادم اما دریغ از ذره‌ای حمایت! فدراسیون شنا در جواب نوشت: «این کار در شرح وظایف فدراسیون نیست. می‌توانید از طریق جذب اسپانسر اقدام به اجرای طرح خود کنید…!»

نتیجه این شد که در تمام مراحل مطالعاتی و ۹ ماه اردوی شبانه‌روزی، همه هزینه‌های پروژه را خودم تقبل کردم. آنقدر دچار مشکلات مالی شده بودم که برای هزینه‌های پروژه خلیج فارس، حتی مجبور شدم حلقه ازدواجم را هم بفروشم! در این میان، فقط اعضای گروهم از من حمایت کردند. آن‌ها در تمام مدت پروژه، دلی کار کردند و از حق‌الزحمه خود صرفنظر کردند.»

 

محمد کبادی و شعاری که برای پیراهنش در این پروژه انتخاب کرده بود: «خلیج فارس»

برای گذشتن از طول خلیج فارس، اول باید از خودت بگذری

«درست در اوج ناامیدی، یک گروه از آژانس‌های نقل و انتقال فوتبال تماس گرفتند و گفتند: چند کمپانی اماراتی با شرایط ویژه آماده حمایت از شما و طرح‌تان هستند؛ تقبل هزینه‌های پروژه به اضافه ۲ میلیون دلار، اعطای بورسیه تحصیلی تا مقطع دکترا و اعطای گرین کارت به شما و خانواده‌تان.» آقای شناگر مکثی می‌کند و در ادامه می‌گوید: «علت اینهمه دست و دلبازی را متوجه نمی‌شدم! اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که: آن‌ها در مقابل این پیشنهاد از من چه می‌خواهند؟ از آن واسطه‌ها سئوال کردم و در جواب گفتند: «هیچ! فقط شعاری که برای روی پیراهنت در این پروژه انتخاب کرده‌ای را پاک کن!»

لبخند معناداری روی صورت محمد کبادی می‌نشیند. نفس بلندی می‌کشد و می‌گوید: «تا آخر ماجرا را خواندم. من ۲ شعار برای پروژه‌ام انتخاب کرده بودم؛ «خلیج همیشه فارس» و «صلح و نوعدوستی مردم ایران برای جهانیان». و آنها با شعار اولی مشکل داشتند. نمی‌شود انکار کرد. پیشنهادشان واقعاً وسوسه‌برانگیز بود اما هدف من از به جان خریدن تمام آن سختی‌ها این بود که کاری به نام ایران و خلیج فارس انجام دهم. می‌خواستم به اندازه یک نقطه هم که شده، در تاریخ ایران سهمی داشته باشم. اینطور بود که به عشق ایران و خلیج فارس، آن پیشنهاد را رد کردم. وقتی بعد از مدت‌ها شرایط اجرای پروژه فراهم شد، قبل از شروع شنا، یکی از دوستانم کنار گوشم گفت: «مطمئنی؟ به این تشویق‌ها دل نبند. بری وسط آب، دیگه هیچ‌کس کنارت نیست‌ها…» با اطمینان کامل در جوابش گفتم: کسی که می‌خواد از خلیج فارس بگذره، اول باید از خودش بگذره…»

 

استخر فلزی شناوری که محمد کبادی برای در امان ماندن از جانوران آبی خطرناک خلیج فارس،  ۷۰۰کیلومتر از مسیر پروژه را در حصار آن شنا کرد

۷۰۰ کیلومتر شنا در استخر فلزی شناور!

«با موافقت رییس وقت سازمان هلال احمر، این سازمان که در واقع خانه من بود، حامی پروژه شنای خلیج فارس شد. آن زمان من مسئول پایگاه‌های امداد و نجات دریایی هلال احمر در کشور بودم. بالأخره پروژه در ۲۸ آذر سال ۹۰ از جزیره هرمز شروع شد. رکورد قبلی گینس در رشته شنا در آب‌های آزاد، متعلق به یک تیم ۵ نفره اتریشی بود که حدود ۷۰۰ کیلومتر را شنا کرده بودند اما من تصمیم گرفته بودم طول ۱۰۵۱ کیلومتری خلیج فارس را به صورت انفرادی شنا کنم.

خوب است بدانید به دلیل وجود جانوران آبی خطرناک، ۷۰۰ کیلومتر از طول مسیر را درون یک محفظه بزرگ که چیزی شبیه یک استخر فلزی شناور بود، شنا کردم. با اینکه برآورد اولیه گروه مطالعاتی ما، طول زمان اجرای پروژه را ۱۰۰ روز نشان می‌داد اما به لطف خدا توانستم مسیر پروژه را در ۸۴ روز شنا کنم.»

 

وقتی بار آقای لاک پشت را سبک کردم!

انگار خاطره جذابی در ذهن قهرمان این داستان غرورانگیز جرقه زده باشد، می‌خندد و می‌گوید: «یکی از رویکردهای ما در پروژه شنای خلیج فارس، حفظ محیط زیست بود. دوست داشتیم از طریق این پروژه ورزشی، مردم را نسبت به آلودگی فضای خلیج فارس و آسیب‌هایی که متوجه جانوران آن است، حساس کنیم. خوب یادم است در انتهای محدوده استان هرمزگان و در نزدیکی بندر مُقام، در حال شنا با یک لاک پشت مواجه شدم که خیلی بی‌حال بود و به کندی شنا می‌کرد. دقت که کردم، دیدم روی بدن این لاک پشت، صدف‌ها و قارچ‌هایی رشد کرده که به انگل‌های دریایی (بارناکُل) معروف است. وجود این انگل‌های دریایی روی مجاری تنفسی و دهان لاک پشت، باعث اختلال تغذیه‌ای او و ضعفش شده بود.

ما لاک پشت را بالا آوردیم و تمام بدنش را اسکراپ و تمیز کردیم و همین کار ساده باعث سبکی بدن او شد. اگر این اتفاق نمی‌افتاد، لاک پشت هر روز سنگین‌تر می‌شد، نمی‌توانست دنبال غذا برود و در نهایت، از بین می‌رفت. جالب است بدانید بعد از اینکه ما لاک پشت را تمیز و مداوا کردیم، او تا یک مسیری کنار ما بود و نزدیک من شنا می‌کرد و بعد، در نقطه‌ای از ما جدا شد.»

 

در بندر «سیراف»، صاحب ۲ فرزند شدم!

«با توجه به شرایط جغرافیایی و تمدن کهن خلیج فارس، در طول مسیر، ۱۳ نقطه را به‌عنوان ایستگاه فرهنگی در نظر گرفتیم: بندر خمیر، بندر لنگه، جزیره کیش، بندر مُقام، بندر عسلویه، بندر سیراف، بندر کنگان، جزیره نخیلو، دلوار، بندر بوشهر، بندر گناوه، بندر دیلم و اروند کنار. در طول این پروژه و در گذر از حاشیه بنادر، جزایر و روستاهای قدیمی خلیج فارس، مشمول محبت بی‌ریای مردمان آن خطه می‌شدم. در این میان، خیلی دوست داشتم در بندر «سیراف»، به‌عنوان نگین درخشان تاریخ دریانوردی ایران، توقف داشته باشم اما متاسفانه براساس برنامه، امکانش نبود.

وقتی در حال شنا از کنار بندر سیراف، باستانی‌ترین بندر ایران، گذر می‌کردم، زیر آب احساس کردم صدای موسیقی و نواهای سنتی بوشهری به گوشم می‌رسد. من حدود ۲ مایل با ساحل فاصله داشتم و وقتی اعضای تیم پشتیبانی‌مان گفتند: «مردم سیراف با نی انبان و سازهای محلی‌شان به استقبال تو آمده‌اند و آنقدر ساز می‌زنند تا پیش‌شان بیایی.»، تازه فهمیدم ماجرا چیست. اینطور بود که مسیرم را کج و به سمت ساحل سیراف شنا کردم.

نمی‌دانید مردم سیراف چقدر به من لطف داشتند. آن‌ها حدود یک کیلومتر، همانطور که من شنا می‌کردم، در ساحل مرا همراهی کردند و برایم موسیقی محلی نواختند. شب هم میان مردم دعوا بود کدامشان مرا به خانه‌شان ببرد! یکی برایم قلیه ماهی آورده بود، دیگری رنگینک و آن یکی میگو. مردم سیراف به من پیشنهاد کردند شهروند افتخاری بندرشان و سفیر فرهنگی آنها باشم. آن خاطره باشکوه در سیراف باعث شد سرپرستی معنوی ۲ فرزند نیازمند آن بندر را برعهده بگیرم تا همیشه خودم را در کنار آن مردم مهربان حس کنم. من معتقدم آن پروژه، متعلق به همه مردمان خونگرم نوار ساحلی خلیج فارس بود که برخلاف نهادهای مسئول، با همه وجود از آن پروژه حمایت کردند.»

 

محمد کبادی در محل یادمان شهدای غواص عملیات والفجر۸ در پایان پروژه شنای طول خلیج فارس

به من نگویید قهرمان! قهرمانان واقعی را کسی نمی‌شناسد

«بعد از طی ۱۰۵۱ کیلومتر، طول خلیج فارس در بندر دیلم به پایان می‌رسید اما این نقطه پایانی پروژه ما نبود.» این همان نکته‌ای است که از ابتدای گفت‌وگو می‌خواهم از محمد کبادی سئوال کنم. ۲ عدد مدام در صحبت‌های او تکرار می‌شود؛ مسیر ۱۰۵۱ کیلومتری طول خلیج فارس و مسیر ۱۲۸۰ کیلومتری پروژه شنای خلیج فارس. علت تفاوت این دو عدد چیست؟ دارنده رکورد گینس در رشته شنا در آب‌های آزاد در جواب می‌گوید: «من ۲۸۰ کیلومتر بیشتر از طول خلیج فارس شنا کردم فقط برای اینکه پروژه‌ای که نشانگر اقتدار فرزندان ایران بود را در کنار یادمان شهدای عملیات والفجر ۸ در اروندکنار به پایان ببرم.

بعد از ۸۴ روز به نقطه صفر مرزی میان ایران و عراق رسیدم و روی جریان مد، با سختی شنا کردم و خودم را به یادمان شهدا رساندم؛ جایی که مدفن ۶ شهید غواص گمنام است. با اینکه درب یادمان شهدای عملیات والفجر ۸ فقط سالی یک بار برای غبارروبی باز می‌شود، اما نیروهای سپاه به پاس این حرکت، درب یادمان را برایم باز کردند و توانستم با ادای احترام به مقام آن شهیدان بزرگوار، به شکلی باشکوه پروژه‌ام را به پایان برسانم.

 

*من قهرمان نیستم!

آنجا در کنار مردم و نیروهای بسیجی و سپاهی نماز جماعت خواندیم و لحظات زیبایی را سپری کردیم. در محل یادمان شهدای عملیات والفجر ۸، خبرنگاری با من مصاحبه کرد و مرا قهرمان ملی ایران خطاب کرد. در جوابش گفتم: نه. قهرمان واقعی، شهدای گمنامی هستند که اینجا خوابیده‌اند؛ قهرمانانی که برای دفاع از ایران از خود گذشتند. این سرزمین مدیون آنهاست اما هیچ‌کس حتی نام و نشان آنها را نمی‌داند…»

 

محمد کبادی در کنار «ارشا اقدسی» در جشن تولد خاص آن مرحوم که در زیر آب برگزار شد

«ارشا» می‌گفت: اگر بمیری، سر قبرت نمی‌آیم چون تقصیر بی‌احتیاطی خودت بوده!

در کارنامه رکورددار شنا در آب‌های آزاد جهان، فعالیت در عرصه سینما هم به چشم می‌خورد. او تا همین چند وقت قبل، در گروه بدلکاران ۱۳ و در کنار مرحوم «ارشا اقدسی» فعالیت می‌کرد و قرار بود به همراه این چهره مشهور بدلکاری، با برنامه‌های هیجان‌انگیز و شگفتی‌آفرین، توانمندی جوانان ایران را به نمایش بگذارند. ارشا اما رفیق نیمه‌راه شد: «قرار بود پروژه شنای بین سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا را با شعار صلح جهانی با همکاری ارشا اجرا کنیم. ساعت‌ها با هم درباره این کار، صحبت و همفکری کردیم و قرار بود او بحث فنی کار را بر عهده بگیرد اما رفت و مرا در اجرای این پروژه، تنها گذاشت.

اما اینجا لازم است یک نکته را بیان کنم. فراموش نکنید ارشا، من و همه کسانی که این سبک از زندگی را انتخاب کرده‌ایم، تمام جوانب آن را پذیرفته‌ایم. انسان‌هایی شبیه ارشا، تعریف دیگری از لذت زندگی دارند. وقتی من اطلاع می‌دادم دارم با بالگرد برای انجام یک عملیات خطرناک به کوهستان می‌روم، ارشا می‌گفت: «ببین محمد! اگر بیفتی و دست و پایت بشکند، من می‌آیم خودم می‌زنم آن یکی دست و پایت را هم می‌شکنم! چون تو آنقدر حرفه‌ای هستی که نباید اجازه می‌دادی آسیب ببینی. اگر هم بیفتی بمیری، می‌گویم انتخاب خودت و خطای خودت بوده. یک قطره اشک هم برایت نمی‌ریزم. سر خاکت هم نمی‌آیم.»

تمام حرف من این است که این، بخشی از زندگی ماست و آن را پذیرفته‌ایم. ما هر لحظه و هر ثانیه‌ای که می‌گذرد، به مرگ نزدیک‌تر می‌شویم. ما معتقدیم یک بار به دنیا آمده‌ایم اما قرار است برای همیشه بمانیم؛ با اعمال و رفتارمان و با کارهایی که برای خودمان و جامعه می‌کنیم. یکی با هنرش، دیگری با ورزش، آن یکی با علم و تخصصش. مهم، ماندگاری ما و اثری است که از خودمان در این دنیا به جا می‌گذاریم.»

 

منتظر رکوردهای جدید باشید

محمد کبادی که یک هفته دیگر، ۴۵ ساله می‌شود، هنوز کلی برنامه‌های متنوع برای شنا در آب‌های بین‌المللی و ثبت رکوردهای جدید دارد. او در پایان صحبت‌هایش می‌گوید: «۳، ۴سال قبل قرار بود با شعار صلح و نوعدوستی ایرانیان، تنگه هرمز را به سمت دریای عمان شنا کنم. اما متاسفانه فوت سلطان قابوس، پادشاه عمان، این پروژه را به تعویق انداخت و بعد از آن هم، شیوع کرونا باعث توقف آن شد. اما از ۲ ماه قبل از عید امسال، تمرین‌هایم را از سر گرفتم و ان‌شاءالله قصد دارم در سال ۱۴۰۱ که مصادف است با یکصدمین سالگرد تأسیس سازمان هلال احمر، این برنامه را عملی کنم. در این پروژه، مسیر آبی میان دو کشور جمهوری اسلامی ایران و عمان در تنگه هرمز را شنا خواهم کرد تا پیام صلح و اقتدار ایرانیان را باز هم با محوریت نام خلیج فارس، به مردم منطقه برسانم.»

 

انتهای پیام/

 




منبع

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.