چه چیزی باعث شد سراغ ترجمه کتاب «بچههای طرسناک و چرخ و فلک بدشانسی» بروید؟
نشر پیدایش این کتاب را به من پیشنهاد داد و بعد از بررسی کتاب و کارهای دیگر نویسنده از جمله انیمیشنهای ترسناکی که با طراحیهای خودش ساخته و منتشر کرده، تصمیم به ترجمه این کتاب گرفتم.
از نگاه شما ادبیات وحشت روی نوجوانان چه تاثیری میگذارد؟
کتابهای ترسناک که در بسیاری از موارد بیشتر از آنکه ترسناک باشند، دلهرهآور و هیجانانگیز هستند، به نوجوانان کمک میکنند همراه با شخصیتهای داستان، از فاصلهای مطمئن، تجربهای هیجانانگیز را از سر بگذرانند؛ با ترسهای شخصیت داستان (که میتواند ترسهای خودشان هم باشد) مواجه شوند و همراه او بر آنها غلبه کنند. شبیه یکجور مانور است. بدون اینکه خواننده واقعاً در موقعیتی ترسناک و خطرناک قرار بگیرد، این موقعیت را برای خودش شبیهسازی میکند. یاد میگیرد که در زمان ترس میتواند از فکرش استفاده کند، از دیگران کمک بگیرد و حتی گاهی به غرایضش اعتماد کند.
این ترس متفاوت است؟
باید قبول کنیم که در دنیای ترسناکی زندگی میکنیم. هرچند ترس برای بزرگسالان و نوجوانان میتواند متفاوت باشد، اما همیشه وجود دارد و نباید سعی کنیم روی آن سرپوش بگذاریم. این کتابها یکجورهایی به خواننده میفهمانند زندگی قرار نیست همیشه آسان و خوش و خرم باشد و ترسیدن گاهی اوقات طبیعی است و ایرادی هم ندارد. مهم این است که بتوان با آن کنار آمد.
چرا نوجوانان علاقه شدیدی به ادبیات وحشت و داستانهای رمز آلود و ترسناک دارند؟
خیلی ساده بگویم: چون لذتبخش است. همانطور که رفتن به شهربازی و سوار ترن هوایی شدن لذتبخش است. وقتی سوار ترن هوایی میشویم، میدانیم که قرار است تجربهای دلهرهآور را از سر بگذرانیم. موقع بالا و پایین رفتن ترن جیغ میکشیم، ضربان قلبمان بالا میرود، کف دستمان عرق میکند و دلمان به هم میپیچد؛ اما وقتی ترن به انتهای مسیر میرسد و میایستد، در بیشتر اوقات میخندیم و از این میگوییم که چه تجربهی لذتبخشی داشتهایم. وقتی سوار ترن هوایی میشویم، خودمان را تا لبهی منطقهی امنمان هل میدهیم، در عین حال که مطمئنیم خطری واقعی تهدیدمان نمیکند. کتابهای ترسناک، نسخهی ادبی ترن هوایی هستند.
کمی درباره داستان توضیح دهید و بگویید کدام قسمت از کتاب شما را تحتتاثیر قرار داد؟
داستان در شهری به نام «بیوهآباد» رخ میدهد. دوازده سال قبل طوفانی دوازده روزه شهر را در مینوردد و از آن زمان به بعد دیگر هیچ چیز شبیه قبل نمیشود. اتفاقات عجیبی در شهر رخ میدهد و شهر که تا پیش از آن آباد بوده، از رونق میافتد. اهالی شهر بعد از طوفان از چیزهای جدید یا متفاوت بیزار میشوند. ماجرای داستان دربارهی سه دختری است که در مدرسهی شبانهروزی این شهر درس میخوانند؛ اما چون با بقیه متفاوت هستند، مدام با آنها بدرفتاری میشود، به دلایل واهی تنبیه میشوند و برای اینکه از بقیه جدایشان کنند، در کتابخانهی مدرسه حبسشان میکنند. کتابدارهای مدرسه هم عملاً زندانبانشان هستند؛ اما کتابدار جدید مدرسه بر خلاف کتابدارهای قبلی، خوشاخلاق است و نمیتواند علت رفتار بقیه با این بچهها را درک کند. بچهها هم حس میکنند بالاخره کسی را پیدا کردهاند که آنها را درک میکند. تا اینکه ناگهان کتابدار ناپدید میشود. بعد از او نیز دیگر اهالی شهر یکبهیک غیبشان میزند. بچهها برای اینکه معلمشان را پیدا کنند، سعی میکنند پرده از راز ترسناک پشت این ناپدید شدنها بردارند.
آن قسمتی از داستان که دخترها دربارهی گذشتهشان صحبت میکنند یا زمانی که دربارهی سرگذشت شخصیت منفی داستان اطلاعات بیشتری پیدا میکنیم، برای خودم جذاب و تأثیرگذار بود. علاوه بر این، طراحیهای داخل کتاب (که کار خود نویسنده است)، به فضاسازی کتاب کمک بسیاری کرده و خواننده را تحتتأثیر قرار میدهد.
دیدگاهتان درباره این کتاب چیست آیا مختص نوجوانان است یا بزرگسالان نیز می توانند بخوانند؟
بستگی به شخصیت خواننده دارد. خودم از خواندن داستانهایی که برای نوجوانان نوشته شده لذت میبرم، به همین خاطر در نقش خواننده هم از این کتاب لذت بردم. با این حال هرچه سن خواننده بیشتر باشد، داستان برایش کمتر ترسناک و بیشتر هیجانانگیز میشود.
از نگاه شما یک داستان با تم ترسناک باید چه ویژگیهایی داشته باشد تا مخاطب جذب آن شود؟
بهنظرم در داستانهای ترسناک فضاسازی و ضرباهنگ اهمیت بالایی دارد. داستانهای ترسناکی که فضایی پر از ناشناختهها دارند، موفقتر هستند، چون منشأ بسیاری از ترسهای ما ترس از ناشناختههاست. از طرفی ضرباهنگ سریع نیز میتواند هیجان بیشتری به داستان اضافه کند و کاری کند که خواننده نتواند کتاب را زمین بگذارد.
دیدگاه والدین به کتابهایی با ژانر وحشت چیست؟
متأسفانه برخی از والدین دیدی منفی نسبت به داستانهای ترسناک دارند و این توجیه را مطرح میکنند که چنین داستانی باعث کابوس دیدن بچههایشان یا چیزهای اینچنینی میشود؛ اما به نظرم، بچهها و نوجوانان در این زمینه خودشان بهترین ممیز هستند؛ اگر حس کنند کتابی زیادی برایشان ترسناک است، آن را کنار میگذارند، ادامهاش نمیدهند و زمان دیگری سراغ آن میروند. پس شاید بهتر باشد در این زمینه حق انتخاب بیشتری به بچهها بدهیم.
چرا در عنوان کتاب غلط املایی وجود دارد آیا دلیل خاصی دارد؟
عنوان کتاب غلطی تعمدی دارد. در عنوان اصلی هم بهجای Scary از Skary استفاده شده. دلیلش هم یکی از سه دختربچهی داستان است. «بئاتریس» که کوچکترین بچهی این جمع است و با موجودات نادیدنی حرف میزند، املای بهشدت ضعیفی دارد که در طول داستان هم چندبار به این موضوع اشاره میشود (حتی در بخشی از داستان نامههایی را با دستخط او میخوانیم که پر از غلط املایی هستند). آنجایی که بئاتریس عنوان کتاب را مینویسد، با غلط املایی مینویسد.
ثبت دیدگاه