گروه جامعه خبرگزاری فارس_عطیههمتی: میل به تولید محتواهای تلخ و آزاردهنده با روکش مستند اجتماعی و آسیبشناسی در سالهای اخیر از سوی رسانههای مختلف به خصوص شبکههای اجتماعی زیاد شد. بسیاری افراد به اسم اینکه در تولید محتوا محدودیت رسانههای رسمی را نمیخواهند داشته باشند در بستر شبکههای اجتماعی شروع به تولید محتوا و مستندسازی کردند. حتی عدهای به دلیل بازخوردگرفتن زیاد فضای کاری خود را از حوزههای دیگر مثل پرداختن به حواشیهای هنری به حوزه آسیبهای اجتماعی تغییر دادند اما همان رفتارها در این حوزه نیز تکرار کردند. بدون آنکه حواسشان باشد در حوزه آسیبهای اجتماعی رفتارهای تبلیغاتی میتواند آسیبهای جدی به فضای روانی و جامعه و حتی خود فرد آسیب دیده بزند. به همین بهانه با «حسین حقپناه» کارشناسی ارشد مطالعات جوانان، مدرس سواد رسانهای و عضو شورای تالیف کتابهای درسی گفتگو کردیم.
آیا بازنمایی برخی آسیبهای اجتماعی با جزییات در رسانهها و حتی مرور آن حادثه توسط آسیب دیده رفتار سالمی در رسانه است؟ مثلا مصاحبه رسمی و جلوی دوربینی با دختری که زیر سن قانونی ازدواج کرده و مورد خشونت خانگی قرار گرفته است. میتواند به بهبود وضعیت کمک کند؟
من دلم میخواهد از منظر آسیبشناسی اجتماعی به موضوع بپردازم. ببینید به گواه آمار مسائل مربوط به ازدواج و طلاق جزء پنج آسیب اصلی اجتماعی در کشور ماست. ذیل این مساله، مباحث مربوط به خشونت خانگی و کودک همسری نیز مطرح میشود و خودش هم میتواند تشدیدکننده آسیبهای دیگر اجتماعی مثل فحشا، بیکاری و یا چیزهای دیگر باشد.
یکی از نکات مهمی که در آسیبشناسی اجتماعی وجود دارد، نحوه بیان و نحوه حل یک آسیب اجتماعیاست. همه ما میدانیم که این مسائل و آسیبها یک شبه به وجود نمیآید و یک شبه هم از بین نمیروند. پس اگر صرفاً با نگاه ژورنالیستی مسائل را بیان کنیم و اخلاق ژورنالیستی را هم در آن لحاظ نکنیم و صرفاً برای لایک گرفتن یا فالوور و بازدید گرفتن به مسئله بپردازیم، نه تنها حل نمیشود؛ بلکه منجر به این میشود که هم افکار عمومی دچار اضطراب، ناراحتی و استرس شوند و هم اینکه احساس ناتوانی جمعی در حل آن آسیب به مردم دست بدهد. همچنین خودش میتواند مروج آن آسیب باشد. چرا که افرادی که ممکن است دچار انحرافات اخلاقی یا فکری باشند، برایشان نوعی قبحزدایی و یک نوع راهنمایی به سمت آن آسیب اجتماعی میتواند تلقی شود.
به نظر میرسد برخی از این حوادث تلخ بهرهکشی شخصی و یا رسانهای میکنند. به این شکل که درد و نگرانی بابت اتفاق بد رخداده نیست بلکه ممکن است حتی خود صاحب رسانه و یا خبرنگار بگوید؛ چه خبر خوبی! چقدر میشود از آن بازدید و بازتاب گرفت؟ا
بله این موضوع را در رسانههای مختلف گاهی میبینیم. آخرین مدلش هم انتشار گسترده فیلم سر بریدن یک دخترخانمی بود که بعداً مشخص شد هدف اصلی بازدید گرفتن یک سایت خبری بوده است.
بنابراین بسیار مهم است که ما اخبار این آسیبهای اجتماعی را چطور تنظیم و منتشر میکنیم. آیا هدف اصلی رساندن فریاد یک جمع یا افراد آسیبدیده به مسئولین و مجموعههای اینچنینی است؟ آیا هدف حساس کردن مردم نسبت به این است که نقش خودشان را در حل آن آسیب پیدا کنند یا اینکه صرفاً میخواهیم بازی روانی انجام بدهیم؟
نکته دیگر که زیاد میشود در پوشش خبری رسانههای بیگانه دید این است که اخباری که پوشش میدهند لزوماً دروغ یا تحریف شده نیست، اما اخبار گزینش شده از جنس اخبار منفی است و به گواه روانشناسان مختلف به طور مداوم در معرض این رسانهها بودن میتواند در افراد زمینههای افسردگی ایجاد کند.
برخی از خبرها که اخیراً میشنویم مثل خبر ازدواج و طلاق خانم ریگی و اتفاقات تلخ دیگری که برایش افتاده است را ما از این جنس ارزیابی میکنیم.
این شکل برخورد با اخبار تلخ چه آسیبهایی برای جوانها و نوجوانها دارد؟
واقعا آسیب جدی که وجود دارد، بی توجهی به بازنمایی نوجوانها و جوانها در رسانهها است. این را هم ما در گذشته داشتهایم و مکرر درباره آن هشدار دادهایم. آخرین بار اتفاقی که افتاد درباره آن کلیپ «زندگی بدون محمدرضا گلزار» بود که خیلی هم سر و صدا کرد. به آن هم یک رسانهای پرداخته بود و ما آنجا هم به تهیهکنندگان و منتشرکنندگان آن برنامه هشدار دادیم و میدانم که ساترا هم به آن برنامه تذکر داده است.
نوجوانها ممکن است آسیبهای اجتماعی مختلفی را تجربه کنند که بخشی از آن حتی اقتضای دوره نوجوانی است. زیرا نوجوانی دوره آزمون و خطا است. ممکن است هیجانات مختلف و تجربههایی داشته باشند که منفی باشد. اگر این تجربهها جلوی دوربین و رو به رسانهها بیان شود، ردپای دیجیتال و ردپای رسانهای روی آنها میگذارد که بعداً که شخصیت آنها شکل میگیرد و تبدیل به یک فرد بالغ و بزرگسال میشوند، نمیتوانند لزوماً آن ردپا را از رسانهها پاک کنند و چهره و هویت مستقل خودشان را بسازند. این یک آسیب جبرانناپذیر است که به رشد افراد صدمه میزند. برای همین است که در همه دنیا قواعد سنگین و سفت و سختی وضع میشود تا نوجوانها و افراد زیر ۱۸ سال بازنمایی رسانهایشان کنترلشده باشد و اخبار منفی درباره آنها منتشر نشود. حتی در خیلی از این اخبار که جنبه عمومی و جنبه اجتماعی داشته باشند هم سعی می شود چهره آن افراد نمایش داده نشود تا بعد از ۱۸ سالگی خودشان تصمیم بگیرند که آیا اجازه بدهند آن تصویر به شکل عمومی منتشر شود یا نه؟
بسیار پیش آمده که وقتی میخواهند در حوزه نوجوان آسیبشناسی کنند، او را به مرور خاطرات تلخش تشویق میکنند و نوجوان نمیتواند در این مرحله خودش را کنترل کند و گریه میکند. برخی معتقدند این رفتار میتواند اثربخشی موضوع را بیشتر کند. چون هم از زبان آسیب دیدهاست و هم مخاطب اینجا با این گریه تحت تاثیر قرار میگیرد. نظر شما در این باره چیست؟
این یک خطای ذهنی است که ما با پرداخت به یک آسیب و برانگیختن حس ترحم و همدلی دیگران میتوانیم به حل آن کمک کنیم. بلکه این مواقع صرفاً یک مرهم بر آن آسیب یا مسئله میگذاریم.
فکر میکنم در نحوه پرداختن به این خبر و خبرهای مشابه این مشکل وجود دارد که یک نوع مرهمگذاری و صرفاً یک واکنش روانی منفعلانه است. این که اجزای مختلف یک خبر خشونتآمیز یا تأسفبار را با صراحت بیان کنیم.
باز در پروتکلهای پرداختن به این آسیبهای روانی و اجتماعی سالها است که حتی در صفحه حوادث روزنامهها توجه میشود که جزئیات جنایتها به شکلی که برای عموم مخاطبان ناراحتکننده نباشد، پرداخته شود. در انتشار تصاویرش هم همچنین. سالها ست که نیروهای انتظامی ما با خبرنگاران حوزه حوادث این قواعد را رعایت میکنند.
اما الان شاهد این هستیم که در برخی از شبکههای اجتماعی باز هم آن چیزی که بر میل به حل مسئله پیشی میگیرد، میل به گرفتن لایک، کامنت و فالوور است. این را چگونه میتوان تشخیص داد؟ از نحوه پرداختن به موضوع که به جای اینکه به ریشههای مسئله بپردازد یا مطالبه درست و مستقیم از مسئولین شود یا با حضور کارشناسانِ این موضوع به مسائل پرداخته شود؛ با حضور خود شخص قربانی و آسیبدیده و ایجاد یک فشار روانی روی او برای اینکه جزئیات حادثه را توصیف کند و توضیح دهد، میپردازد. حتی گاهی اوقات فرد آسیبدیده از شدت آن فشار روانی به گریه میافتد. با این کار نوعی ترحم برای فرد آسیبدیده میخریم. برخی رسانهها نیز «خرید ترحم» ایجاد میکنند، بدون این که مسئله را حل کنند.
باتوجه اینکه بچههای آسیبدیده توسط رسانه ها مشهور میشوند. آینده آنها در جامعه و حتی گروههای همسال خود چه خواهد شد؟
نکته اصلی که در این میان مغفول میماند و من دوست دارم به آن اشاره کنم، سرنوشت سوژههای خبری آسیبهای اجتماعی است بعد از اینکه رسانهای و خبری میشوند. اگر این سوژهها کودک و نوجوان باشند، مهمترین اتفاقی که برایشان میافتد، یک نوع فریز تربیتی است. یعنی ما به آنها اجازه نمیدهیم که آیندهشان را خودشان خلق کنند، بلکه چیزی که در گذشتهشان رسانهای شده همان به آیندهشان هم شکل میدهد و آنها را محدود میکند. برچسبهایی که میخورند توسط رسانهها ماندگار میشوند، یا چهره و کلیشه رسانهای که از آنها به یادگار میماند، امکان بازسازی هویتی و بازتعریف شخصیت خودشان را از آنها میگیرد. چرا که هویت و شخصیت کودک و نوجوان در آینه دیگران و با توجه به واکنشها و بازخوردهای اجتماعی و اطرافیان شکل میگیرد. وقتی این افراد مشهور میشوند و به آسیبی که در گذشته تجربه کردهاند، شناخته میشوند، بقیه در بازخوردهایی که به آنها میدهند و در نوع ارتباطات اجتماعی که سازنده هویت این افراد است، مدام یا مستقیماً آن آسیب را به رخشان میکشند. ممکن است بگویند «تو همان کسی هستی که قبلاً فلان مشکل را داشت»، «همانی هستی که ازدواج ناموفق داشتی»، «همانی هستی که به تو تجاوز شد»، «همانی هستی که یک رسوایی رسانهای داشتی» و… و این آثار جبرانناپذیر تربیتی و هویتی بر فرد میگذارد. یا حتی اگر نخواهند مستقیماً به رویش بیاورند، چون از دنیای ترحم و دنیای واکنش دفاعی و واکنش روانی به آن آسیب اجتماعی با آن فرد روبهرو میشوند، باز هم اثر منفیاش را می گذارد.
میتوانید چند مصداق به صورت مشخص بگویید تا بیشتر متوجه شویم که در این سالها رسانه چه بیرحمیهایی داشتهاست؟
مثالهای متعددی هم داریم. ما یک دورهای «فرنود» را داشتیم که در برنامه رنگینکمان لباسشویی را خودش روشن میکرد و خیلی هم معروف شده بود؛ اما خبری که از آن شخص داشتیم این بود که به توصیه روانشناسان آن فرد چون دچار یک لغزش زبانی در کودکیاش شده بود اما رسانه ای شده بود، کارش به جایی رسید که از جامعه ایزوله شد. یعنی مدرسهاش عوض شد و اسمش را هم عوض کردند. و کلاً شرایط اجتماعی را به نحوی برایش ایجاد کردند که بتواند دوباره به زندگی برگردد.
یا نوجوانی که فیلم «شیب بام» از او پخش شد و اگرچه در ابتدا مقصود طنز بود اما بعداً در مصاحبهای عنوان کرد به خاطر فشار اجتماعی که بر او رخ داده بود و تمسخر اطرافیان، ترک تحصیل کرد و زندگیاش را رسانه و پرداختن به آن موضوع به شکل طنز، عوض کرد.
گاهی هم به ظاهر اتفاقات مثبتی میافتد. مثلاً «کچلیک یا همان امیرعباس رجبیان» که با یک خوشزبانی در رسانه مطرح شد، این به ظاهر به شهرت رسید اما واقعیتش این است که به کودک کار مجازی تبدیل شد. او توسط اطرافیانش وارد یک فضای تجاری در اینستاگرام شد که اگرچه برای اطرافیانش سود داشت اما او را در ساخت هویت آزادانه و رها در دوران کودکی و نوجوانی به شدت با مشکل مواجه میکند.
این ماجرا در آسیبهای اجتماعی دوچندان می شود. مثلاً آن نوجوانانی که آمدند در آن برنامه شبکه اینترنتی و ویدیوی دنیای بدون گلزار از آنها پخش شد. آنها در آن برنامه عنوان کردند که ما بدون گلزار نمی توانیم زندگی کنیم. آنجا بود که عمده اساتید و متخصصان این هشدار جدی را دادند که این نوجوان ممکن است فردا روز از این گفته خودش که هیجانی و مبتنی بر ویژگیهای گذرای دوران نوجوانی است، پشیمان شود و شاید تصمیم بگیرد یکی دو سال دیگر اصلاً فن گلزار هم نباشد! اما آن فریز هویتی اتفاق میافتد. یعنی همه او را به این اسم و نام میشناسند و او نمی تواند ردپای دیجیتال خودش را حذف کند.
ردپای دیجیتال یکی از مباحث اصلی سواد دیجیتال در دنیا است که امروزه به کودک و نوجوان آموزش داده میشود. میگوید اگر تصویر یا اطلاعاتی از خودت در فضای مجازی به اشتراک گذاشتی که در دوره بزرگسالی دوست نداشتی آن چیز در اختیار دیگران قرار بگیرد و تو را به آن اسم یا آن ویژگی بشناسند، این نشدنی است. پس باید دقت کنی چیزی را که امروز به اشتراک میگذاری، سازنده هویت فردای تو است. مثالهای متعددی را در فضای رسانهای خودمان داریم که این بیتوجهی چه توسط بعضی رسانههای خبری و چه توسط عموم مردم اتفاق میافتد. در حالی که پروتکلهای جدی برای این امر وجود دارد. مثلاً اول اینکه صدا یا تصویر این افراد به شکلی منتشر شود که شناسایی نشوند یا حداقلش این است که از والدینشان رضایت گرفته شود و والدین هم در جریان پیامدهای رسانهای شدن چهره و هویت نوجوان خودشان باشند و بعد آگاهانه تصمیم بگیرند.
ما فکر میکنیم که این ماجرای ریگی و دختری که با یکی از رسانهها در این باره صحبت کرد و از گذشته تلخ خودش و بلاهایی که سرش آمده گفت هم همین آسیب را دارد و بازنده اصلی یا قربانی اصلی این است که آن فرد به جای این که بتواند هویت خودش را آزادانه بسازد، حالا چهره یک دختر تروریست را که همهمان میشناسیم، تداعی میکند و امکان برچسبزنی و داغزنی اجتماعی برایش افزایش پیدا میکند که هر آن ممکن است از این برچسب علیه او سوءاستفاده شود.
به نظر شما راه حل درست چه میتواند باشد؟
فکر میکنم یک بخشی از راهحل این است که خبرنگاران عزیز اجتماعی و فرهنگی مجموعههای مختلف، خبرگزاریها و روزنامههای مختلف که سالها ست در این حوزه، خیلی دقیق و تخصصی و با هدف پوشش مسائل اجتماعی و خانوادگی برای حل مسئله و نه فقط برای خرید بازدید و لایک و نه برای جلب ترحم دارند کار میکنند، اینها باید نقش خود را ایفا کنند. این خبرنگاران باید هم در آگاهیبخشی به مخاطب که چگونه یک مسئله اجتماعی درست را دنبال کند و پوشش صحیح این خبرها به چه شکل است، کمک کنند و هم به کمک این خبرنگاران سواد خبری مخاطب در این حوزه بالا برود. همچنین در رو کردن دست افرادی که خبرنگارنما هستند و از این مشغله، از این شغل شریف و از این کار مهم و حساس، برای اهداف شخصی خودشان یا بیشتر دیده شدن صفحه و مجموعه خودشان دارند سوء استفاده میکنند، همراهی کنند.
مسئله دیگر هم من فکر میکنم نیاز جدی مجموعههای اطلاعرسانی خبری به کمک گرفتن از کارشناسان مسائل آسیبهای اجتماعی است. همچنین فکر میکنم یک وظیفهای که این کارشناسان دارند که داشتن تعامل بهتر با این مجموعههای خبری و اطلاعرسانی و رسانهای است تا نظرات و تحلیلهای آنها بیشتر منعکس شود.
به نظر شما مخاطب باید به چه چیزهایی دقت و توجه کند؟
یک بخش دیگری از این ماجرا را هم فکر میکنم مخاطب باید توجه کند. اینکه هر کجا خبری را دید که بیشتر از اینکه او را به جنبه عقلی و استدلالی نزدیک کند، هیجانزده و دچار احساسات و عواطف میکند، باید تردید کند و ببیند بعد از برانگیختن احساسات و عواطف، آیا آن خبر، تحلیل و آن گزارشی که به او ارائه شده، راه حلی هم پیش پای او میگذارد یا نه؟ آیا او را توانمند میکند در اینکه بداند چه چیزی را از چه کسی دنبال کند و مطالبه کند یا نه؟
انتهای پیام/
ثبت دیدگاه